نقد فیلم پرزیدنت (رئیس جمهور) ساخته محسن مخملباف – The President

نقد فیلم پرزیدنت (رئیس جمهور) ساخته محسن مخملباف - The President

نقد فیلم پرزیدنت (رئیس جمهور) :

از خروج پر سر و صدا لویی شانزدهم در طول انقلاب فرانسه تا خروج دیوانه وار معمور قذافی، فرار مستبدان مخلوع از رعایای خشمگین سابق خود، جشن نمایشنامه نویسی از وحشت و جذابیت های دنیای واقعی را به نمایش می گذارد.

محسن مخملباف کارگردان باسابقه ایرانی، چنین موقعیتی را پیش‌فرض فیلم پرزیدنت در سال ۲۰۱۴ می‌داند، فیلمی که مهارت‌های فیلم سازی او را به وفور نشان می‌دهد، اما فاقد آن نوع خاصیت فرهنگی و سیاسی است که طنین آن را تضمین کند.

فیلم سازان ایرانی با انعکاس هزاران سنت هنری و همچنین با هدف دوری از سانسورهای مدرن، اغلب از تمثیل، نمادگرایی و کنایه در بیان اظهارات سینمایی تحریک آمیز استفاده کرده اند.
اما داستان‌هایی که از چنین تکنیک‌هایی استفاده می‌کنند معمولاً به‌طور غیرمستقیم به موقعیت‌های فرهنگی، سیاسی یا انسانی به‌راحتی قابل شناسایی، اغلب در داخل ایران، اشاره می‌کنند. از سوی دیگر، فیلم پرزیدنت در کشوری ناشناس اتفاق می‌افتد (این فیلم در جمهوری شوروی سابق گرجستان فیلم‌برداری شده است) و هیچ احساسی از پرداختن به مجموعه‌ای از شرایط تاریخی قابل تشخیص ندارد.

نقد فیلم پرزیدنت (رئیس جمهور) ساخته محسن مخملباف - The President

محسن مخملباف ، که از سال ۲۰۰۵ در تبعید واقعی از ایران زندگی می کند، گفته است که فیلم پرزیدنت از بهار عربی الهام گرفته شده است، فیلم فاقد ارجاع به مذهب و واقعیت های سیاسی عرب (یا ایرانی) است. این بیشتر یک تمثیل کلی و ساختاری است، ولی ممکن است معنای تناقض را به همراه نداشته باشد.

نور عنصر کلیدی در افتتاحیه فیلم است. ماشینی با سرعت در خیابان‌های شبانه می‌چرخد که با ده‌ها هزار چراغ روشن تزئین شده‌اند، که آینه‌کاری داخلی بسیاری از مساجد ایران را به یاد می‌آورد. اما اینجا ایران نیست و ما به زودی در کنار رئیس جمهور یونیفرم پوش و ریشدار این کشور بی نام (میشا گومیاشویلی) و نوه کوچک او (داچی اورولاشویلی) با لباس مشابه به شهر نگاه می کنیم. پیرمرد برای نشان دادن قدرت مطلق خود تلفنی را برمی دارد و دستور می دهد که چراغ های شهر را خاموش کنند. در عرض چند ثانیه، تاریکی فرود می آید. سپس به پسر پیشنهاد می کند که فرمان  دهد تا چراغ ها دوباره روشن شوند. اما این بار سریعا از دستور اطاعت نیمکنند.

انقلاب آغاز شده است، اما به نظر می رسد رئیس جمهور در ابتدا فقط مبهم ترین احساس خطر را دارد. صبح که می شود، خانواده اش را جمع می کند و با عجله به سمت فرودگاه می رود. همسرش و دو دخترش که گریه  می کنند، سوار هواپیما می شوند، اما وقتی پسر کوچک امتناع از سوار شدن می کند، رئیس جمهور او را می برد و با لیموزین خود به سرعت  از محل دور می شود.

او که دوباره وارد شهر می شود، از کنار پوسترهای بزرگی از خود می گذرد، اما به زودی تصاویر در شعله های آتش قرار  می گیرند و آشوبگران خیابان را مسدود می کنند. هنگامی که آنها در یک راهبند توقف می کنند، یکی از محافظان اوبه سینه اش گلوله میخورد و می میرد. البته خطری او را تهدید میکند. رئیس‌جمهور دستور می‌دهد ماشین به سمت حومه شهر برود و او و پسر خودرو را رها می‌کنند، زیرا رادیو جایزه‌ای را که به زودی بر سر پرزیدنت  افزایش می‌یابد، را اعلام میکند.

هنگامی که رئیس جمهور و نوه لباس های پاره پاره شده ای به تن می کنند  و او یک گیتار را به دست می گیرد، که به او اجازه می دهد ادعا کند که نوازندگان خیابانی هستند آنها یک  افسانه اودیسه را در سراسر کشور آغاز می کنند، به این امید که پس از رسیدن به آب توسط یک قایق نجات پیدا کنند. این سفر آنها را در فهرستی از وحشت و هرج و مرج که به دنبال یک انقلاب رخ می دهد، می برد. انبوهی از مردم گرسنه از دست سربازان خشمگینی فرار می کنند که بدترین کار خود را با پناهندگان بی پناه انجام می دهند.

نقد فیلم پرزیدنت (رئیس جمهور) ساخته محسن مخملباف - The President

برخی از اپیزودهای فیلم پرزیدنت به شکلی کابوس‌آمیز کاملاً توجه افراد را جلب می کنند. 

در یکی از آنها ، جشن عروسی ای توسط سربازان متوقف می شود، یکی از آنها عروس را به آلونک می برد و به او تجاوز می کند. عروس که بیرون می آید، به افرادی که به او کمک نکردند، بهت می زند و به سربازان التماس می کند که به او شلیک کنند. در صحنه ای دیگر، گروهی از زندانیان سابق به خانه یکی می رسند که می گوید خاطره  همسرش تمام چیزی که او را نگه داشته است.

مخملباف هرگز دوربینش را از روی صورت مرد در نمی‌آورد، صدای گریه نوزادی را که به نظر نمی آدی بچه او باشد به صدا در می آید، و وقتی همسرش به او می‌گوید در غیبت طولانی او با مرد دیگری ازدواج کرده است، گوش نمی‌دهد.

در صحنه دوم فیلم پرزیدنت و همچنین در صحنه دیگری که برخورد رئیس جمهور با یک فاحشه تلخ را نشان می دهد، در مورد بی رحمی حکومت او، اعدام ها، بی عدالتی و شکنجه هایی که او مسئول آن بود می شنویم. اما از آنجایی که اینها بیشتر به ساختارهای تخیلی مربوط می شوند تا یک مرد و کشوری با تاریخچه های قابل تشخیص، وزن دراماتیک کمی دارند.

به همین ترتیب، اگرچه نتیجه‌گیری فیلم به‌شدت دلخراش است (و مانند اکثر فیلم‌ها بسیار خوب صحنه‌سازی شده است)، تلاش آن برای گفتن چیزی در مورد چگونگی پایان دادن به چرخه‌های خشونت برای موفقیت دموکراسی در استبداد مبهم به نظر می‌رسد.

برای اینکه چنین پرسش هایی قدرت واقعی داشته باشند، باید به افراد واقعی مربوط باشند نه جایگزین های نمادین. این فاصله بین امر واقعی و نمادین همان فاصله ای است که به نظر هنرمندان ایرانی که به کشورهای دیگر مهاجرت می کنند، برایشان شیطانی به نظر میرسد. به نظر می رسد سینمای ایران آنقدر در خاک سیاسی و فرهنگی کشور ریشه دارد که کارگردانانی که علیرغم مشکلات طاقت فرسا، اینچنین می توانند نشاط هنری شگفت انگیزی را ایجاد کنند.

ویدیوها و مطالب بیشتر در کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام فیلمونیم : صفحه اینستاگرام کانال تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *