نقد فیلم روزی که زن شدم
فیلم روزی که زن شدم ، سه داستان از سینمای ایران ، در مورد سه زن است را به هم پیوند میدهد که شامل دختری در آستانهی نوجوانی، همسری مصمم به عدم اداره شوهرش و بیوهای ثروتمند است که میگوید: هر چه هرگز نداشتم، الان برای خودم می خرم.”
هر سه داستان به صورت مستقیم و ساده روایت می شوند. آنها چنان در شلوغیهای روانشناختی فیلمهای وسترن کماند که در ابتدا فکر میکنیم باید افسانه یا تمثیل باشند. و ممکن است چنین باشند، اما کاملاً قابل قبول هستند. چند چیز روی صفحه نمایش نمی تواند هرگز در زندگی روزمره رخ دهد. فقط این است که ما عادت نداریم بقیه زندگی روزمره را کنار بگذاریم.
داستان اول درباره دختری Have است که در نهمین سالگرد تولدش است. او در کودکی آزادانه با بهترین دوستش که پسر بوده بازی میکرده است. اما در این روز او باید شروع به پوشیدن چادر کند، لباسی که سر و بدن او را از دید مردان محافظت می کند. و او دیگر نمی تواند با پسرها بازی کند.
انتقال زن بودن برایا و برنامه ریزی شده بوده است، اما مادر و مادربزرگش تا ظهر به او مهلت می دهند. چوب قائم را در زمین می گذارند و به او می گویند که وقتی سایه اش از بین رفت، دوران دختر بودنش تمام شده است. او سایه را با انگشتانش اندازه می گیرد و با همبازی خود یک آبنبات چوبی به اشتراک می گذارد.
قسمت دوم با تصویری آغاز میشود که ابتدا سوررئالیستی به نظر میرسد، اما توضیحی عملگرایانه دارد. گروهی از زنان که همگی از سر تا پا سیاه پوش شده بودند، دوچرخههای خود را با عصبانیت در جادهای کنار دریا رکاب میزنند.
مردی وحشی سوار بر اسب یکی از زنان به نام آهو را تعقیب می کند که پیشرو است. این مسابقه دوچرخه زنانه است و شوهر آهو نمی خواهد او شرکت کند. او در ابتدا با خرسندی میگوید که او نباید با پایش رکاب بنزد و سپس با تهدید میگوید دو چرخه شیطانی است و فریاد میزند و میگوید که را طلاق میدهد. او پدال می زند در حالی که سایر اعضای خانواده به شوهر ملحق می شوند و در نهایت به زور او را متوقف می کنند.
داستان سوم مانند اپیزودی از یک کمدی صامت آغاز می شود، زمانی که پسر جوانی ویلچری را که شامل پیرزنی است را هل می دهد. او او را وارد داستانهایی میکند که در آن چیزهایی میخرد یخچال، تلویزیون، میز و صندلی ، و به زودی در رأس رژه پسرانی قرار میگیرد که گاریهای پر از کالاهای مصرفی را هل میدهند.
ما می فهمیم که او پول زیادی به ارث برده است و قصد دارد تا زمانی که می تواند آن را خرج کند، ومیخواهد نخریده های دوران جوانی اش را جبران کند. صحنه با یک تصویر خاص به پایان می رسد. این یکی از بخش های فیلم است که خارق العاده است و به ما چیزهای خاصی به عنوان بیننده می آموزد.
فیلم روزی که زن شدم باز هم نشان می دهد که سینمای ایران چقدر سالم و زنده است، حتی در جامعه ای که فکر می کنیم بسته است. به کارگردانی مرضیه مشکینی و تهیه کنندگی و نویسندگی همسرش، محسن مخملباف (که «گبه» متعلق به سال ۱۹۹۶، داستانی در مورد یک قالی است خانواده او مخلباف فیلمساز هستند و دخترشان سمیرا در سال ۱۹۹۸ «سیب» را کارگردانی کرد و سال گذشته «تختههای سیاه» او یکی از منتخبان رسمی جشنواره کن بود (برای یک جوان ۲۰ ساله این مورد زیاد بد به نظر نمیرسد). برخلاف قهرمانان این فیلم، زنان خانواده مخملباف می توانند به روز کارگردان شدنشان فکر کنند.
در واقع در فیلم روزی که زن شدم ، زنان ایرانی نسبت به زنان بسیاری از کشورهای اسلامی از آزادی شخصی بسیار بیشتری برخوردارند. چشمگیرترین تضاد با افغانستان را نیز از خودشان نشان میدهند.
یکی از نقاط قوت فیلم روزی که زن شدم این است که هرگز برای توضیح مکث نمی کند و شخصیت ها هرگز سخنرانی هایی برای دفاع یا توجیه خود ندارند (همسر در داستان میانی فقط محکم تر رکاب می زند). دختر کوچولو دلتنگ همبازیاش خواهد شد، اما به مادر و مادربزرگش اعتماد دارد که باید، همانطور که میگویند عمل کندو از خودش در برابر مردان غریبه محافظت کند .
فقط مادربزرگ پیری که پیروزمندانه میخواهد به اهدافش برسد، از این سیستم رها به نظر میرسد .اگرچه او نیز عادت دارد شال خود را روی سرش به جلو بکشد، مدتها پس از آنکه هر مردی ممکن است توسط زیبایی او اغوا شود. این ژست مانند یادآوری به خودش است که او یک زن است و باید طبق قوانین بازی کند.
