فیلمبرداری ، چطور مسیر زندگی Robert Yeoman فیلمبردار هالیوود را تغییر داد؟

فیلمبرداری ، چطور مسیر زندگی Robert Yeoman فیلمبردار هالیوود را تغییر داد؟

به نظرم قدرت خلاقیت و نظر هرکس، در نوع خودش منحصر به فرد است و همه می توانند به نوعی نظراتشان را بیان کنند. نحوه بیان بصری فیلم ها همیشه به من الهام می بخشید.
برای من ، تصاویر تاثیرش از نوشتن و همه چیزهای دیگر برایم بیشتر بود.
تصاویر در ذهنم حک می شدند و روی من اثر می گذاشتند . به همین دلیل تصمیم گرفتم با علاقه ای که به فیلمبرداری داشتم، وارد صنعت سینما بشوم.در دانشکده سینما عملکرد خیلی خوبی داشتم ،استعداد طبیعی برای صنعت سینما داشتم و هرگز پشیمان نمی شوم چون عاشق این کار هستم.

اصولاً یک فیلمبردار، مسئول دوربین ها و نورپردازی است. برای اینکه ظاهر و جلوه های بصری فیلم را بسازم باید با کارگردان و طراح صحنه همکاری کنم . به نظرم فیلم برداری به نوعی به شیوه های مختلف، حس و حال فیلم را تعیین می کند و کمک می کند به عنوان مخاطب، احساس درستی نسبت به فیلم پیدا کنید. با فیلم برداری می توان داستان فیلم نامه را به روش خاصی به تصویر کشید و در بهترین حالت تصویربرداری ، می توانید یک فیلم بدون دیالوگ را ببینید. اما هنوز هم متوجه شوید که داستان از چه قرار است.

در ویدیوی زیر ، Robert Yeoman از فیلمبرداران سرشناس هالیوود ، از حضورش در پروژه های سینمایی بزرگ می گوید:

در شروع کار فیلمبرداری هر پروژه ، قطعاً باید بر اساس فیلم نامه کار را شروع کنیم. اگر فیلم نامه ای را بخوانم و حس کنم خوب نیست یا مسخره است، قبولش نمی کنم.شاید به نظر بیاید که دارم به خودم و کارگردان ضرر می زنم. به نظرم وقتی روی یک فیلم کار می کنید، همه باید برای کار هیجان زده باشند. اگر برای کار هیجان نداشته باشم، به نظرم با بی میلی کار می کنم و کارگردان هم نمی تواند راحت کار کند.
برای اینکه الهام بگیرم سراغ کتاب ها می روم
.کلی کتاب عکس دارم و از آنها استفاده می کنم.چند سال پیش این کتاب را پیدا کردم . اسم کتاب هاواناست و اثر رابرت پالیدوری است. قبل از اینکه کار فیلم زندگی آبی را شروع کنیم، این کتاب را پیدا کردم و آن را به وس نشان دادم و از ترکیب های رنگی خیلی خوشش آمد. البته اینطور نیست که دقیقا همان ترکیب رنگی یا پالت را استفاده کنیم.
از مرجع به عنوان نقطه شروع استفاده می کنیم و به نظرم اینطوری الهام می گیریم.این کتاب های قدیمی جاذبه خاصی دارند.
من عاشق موزه ها هستم.
هروقت بتوانم از موزه ها به عنوان مرجع استفاده می کنم.
اگر داخل یک موزه خاصی باشم که یکی از کتاب های کلکسیونش را دوست داشته باشم.یکی را برمیدارم و آن را به عنوان مرجع نگه می دارم که بعدا استفاده کنم. به نظرم این کار قطعا یکی از بخش های جدانشدنی فرایند کار است.
دوست دارم به مکان های مختلف بروم. به خصوص اگر بتوانم همراه کارگردان می روم تا در فضای موردنظر باشیم و درباره اش صحبت کنیم.درباره چیزهایی که دوست داریم و چیزهایی که نمی پسندیم حرف می زنیم. بعد از اینکه به محل خاصی رفتیم، به خانه برمیگردم . نمودارهای کوچکی طراحی می کنم و در آنها زاویه های مختلف دوربین به که نظرم مناسب می آیند را رسم می کنم. به این ترتیب نقطه شروعی برای خودمان مشخص می کنیم و می توانیم درباره اش صحبت کنیم.

به نظرم خیلی مهم است که قبل از فیلم برداری، برنامه داشته باشید. فرقی ندارد از آن استفاده کنید یا نکنید.حداقل وقتی برای فیلم برداری می روید، حتما برنامه داشته باشید. مثلا وقتی وس در هند بود، قبل از ساخت فیلم دارجیلینگ محدود در هند گردش می کردیم تا بدانیم زندگی در هند چه احساسی دارد. چون زندگی در محیط هند، با زندگی در امریکا خیلی متفاوت است.
وقتی خودتان وارد محیط شوید و زندگی در محیط را تجربه کنید، می توانید بفهمید که داستان درباره چیست.و زندگی روزمره مردم در آن محیط چطور است. روش کار با وس همینطوری است.چون تا حالا همه فیلم هایش را باهم فیلمبرداری کرده ایم.
یک دوربین مخصوص فیلمبرداری با خودمان برمیداریم و خیلی اوقات دوربین را به راه می اندازیم و اگر دستیارها و تهیه کننده های بخش هنری هم همراهمان باشند، دوربین را امتحان می کنیم.

download

عملاً فیلم برداری را بدون نورپردازی انجام می دهیم تا ببینیم مکان موردنظر چه حس و حالی می دهد. این خیلی هیجان انگیز است چون فرصتی پیدا می کنیم که چیزهای مختلف را امتحان کنیم و استرس این را نداریم که کلی بازیگر در صحنه باشند و معطل شوند. اما البته هیچ چیز مثل فیلم برداری با حضور بازیگران نمی شود.
وقتی با وس اندرسون کار می کنم ، تقریبا 95 درصد صحنه ها از پیش برنامه ریزی شده اند.بیشتر کارگردان های دیگر رک و راست هدفشان را توضیح می دهند. من به عنوان اپراتور هم زیاد کار کرده ام. اول برای فیلم های مستقل با بودجه کم کار می کردم که بودجه شان برای استخدام اتاق فرمان کفاف نمی داد.
عاشق کار به عنوان اپراتور هستم، چون می توانم تنظیمات دوربین را انجام بدهم و بقیه کارهای هیجان انگیز را به یک نفر دیگر بسپارم.
وقتی فیلم برداری می کردیم می توانستیم از لنز دوربین، بهترین تصویر هرکسی را ببینیم و با صحنه ارتباط برقرار می کردیم. برای هرکسی که اپراتور باشد، فرصت هیجان انگیزی است که بتواند در موقعیت باشد و بعضی از بهترین اجراهای بازیگران را ببیند.
به علاوه من اپراتور خوبی هم هستم
.هیچ چیز بدتر از بی ثباتی دوربین روی اعصابم نمی رود.به همین خاطر ترجیح می دهم در صحنه باشم.
نورپردازی هم برای فیلمبرداری خیلی مهم است چون وقتی از دوربین به صحنه نگاه می کنید، خیلی راحت تر می توانید تفاوت ها را تشخیص بدهید.
من هرروز با این چالش ها روبرو هستم و از انها لذت می برم.
درست مثل این است که تمام روز در بدن آدرنالین در جریان باشد و در آخر کار به خودم خسته نباشید می گویم.
یک جمله از کنراد هال یادم هست
.او فیلم بردار خیلی معروفی است. حتی در انتهای کار فیلم برداری می گفت همیشه وقتی سر صحنه می آید هیجان زده و عصبی است. به قول خودش، روزی که بدون هیجان و اضطراب سر صحنه رسید، فهمید که دیگر باید کار را کنار بگذارد. و من کاملا با او موافقم.

نظرتان را در مورد این مطلب بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *