نویسندگی فیلمنامه تیمی چطور است؟

نویسندگی فیلمنامه تیمی چطور است؟

نویسندگی فیلمنامه تیمی این امکان را می دهد که ما همزمان باهم می نویسیم. اما اینطوری نیست که به هم بگوییم، تو بیست صفحه بنویس. من هم بیست صفحه دیگر را می نویسم. یعنی اول درنظر داشتیم همینطوری کار کنیم، اما دیدیم زیادی داریم باهم بحث می کنیم. چون مجبور می شدیم نوشته های همدیگر را بازنویسی کنیم. انگار به جای اینکه کنار هم باشیم، در مقابل هم قرار گرفته بودیم و اینطور کار کردن را دوست نداشتیم.
تصمیم گرفتیم کل داستان را باهم بنویسیم . چون اینطوری هردونفر احساس می کنند بر داستان تسلط دارند و اینطوری لطیفه ای که همکارم دوست دارد را هم از بین نمی برم.
مثلا وقتی بقیه فیلم نامه ما را می خوانند می گویند این قسمت عالی بود! تو آن را نوشتی یا کریستن؟و من هم می گویم که یادم نمی آید.فکر کنم همزمان باهم به ذهنمان رسید.

در ویدیوی زیر می بینید چه روشهایی برای نویسندگی فیلمنامه بصورت تیمی دارید:

حوصله لباس رسمی پوشیدن نداریم و وقتی غیرحضوری از خانه کار می کنیم .خیلی راحت تیشرت پیژامه یا هر لباسی که دوست داشتیم را می پوشیم. فکر کنم برای همین هست که خلاقیت واقعا جالب است. خلاقیت یک موهبت است و بعضی روزها که احساس خلاقیت نمی کنی، قدر روزهایی که خلاقیتت گل می کند را بیشتر می دانی.

بیشتر اوقات کنار استخر داخل خانه کار می کنیم.اینجا می نویسیم. اکثر اوقات اینجا در نور آفتاب می نشینیم و سعی می کنیم تا حد ممکن موقع نوشتن راحت باشیم و آخر هفته ها هم خوش میگذرانیم.
البته موقع نوشتن این کار را نمی کنیم. قبل از اینکه بتوانیم به خوشگذرانی آخر هفته برسیم، باید داستان را درست حسابی نوشته باشیم. البته گاهی خوش گذرانی آخرهفته کمک می کند ایده های جدید به ذهنمان برسد.مثل کمکی عمل می کند.روز بعد که ایده هارا نگاه می کنیم شاید خیلی به نظر خوب نیایند.
گاهی
بعد می نشینیم همدیگر را می خندانیم و بعد ایده ها را می نویسیم.اینطوری به خودمان انرژی می دهیم.

اگر کلی فیلم نبینید و بعدآنها را تجزیه تحلیل نکنید تا نفهمید کلید موفقیتشان چیست، نمی توانید چیزی بنویسید. به نظرم این خیلی مفید است چون هروقت فیلمی می بینم و به نظر نمونه خوبی برای پروژه مان باشد. دوباره می بینمش و از هر صحنه اش یادداشت برمی دارم.بعد فیلم را متوقف می کنم و ضرب های داستانی را می نویسم. معمولا در آخر کار حدود ده صفحه ای یادداشت نوشته ام . اینطوری همه ضرب های فیلم را یادداشت می کنم. به نظرم این روش برای یاد گرفتن ساختار خیلی مفید است. چون این فیلم ها معمولا ساختار سه پرده ای خیلی خوبی دارند. برای همین گاهی ذهن آدم گیر می کند و سعی می کند چیز مهمی از لا به لای افکار بیرون بکشد!
اینطوری وقتی فیلم می بینید، ذهن شما به خودش می گوید آها همین بود
.در این موقعیت، فلان اتفاق خاص افتاد.فکر کنم می توانیم برای فیلم نامه خودمان از همین روش استفاده کنیم.به نظرم اینطوری می شود خوب الهام گرفت.

بنابراین وقتی در مرحله برنامه ریزی داستان هستیم، با نویسندگی فیلمنامه تیمی همه چیز را روی کارت های مرجع می نویسیم و آنها را کف زمین می چینیم.بعد به آنها نگاه می اندازیم و جابجایشان می کنیم. اینطوری می توانیم کل ماجرا را در یک قاب ببینیم.
بعد می توانیم چیزهایی مثل اسم شخصیت، برداشت ها و حتی بعضی قسمت های نمونه دیالوگ را هم بنویسیم. گاهی فقط یک ضرب می نویسیم و بعد می دانیم که خب، حالا باید بفهیم در این قسمت چه چیزی گفته شده.
این فقط پرده دوم است.
فکر کنم پرده سوم در کیف یک نفر باشد. اینجا ضدقهرمان را می بینیم که در پرده دوم وارد داستان می شود و اینجا هم یکی از شخصیت های مکمل موردعلاقه من را می بینید که یک دختر باهوش است.

مک کالا: کریستن همیشه دوست در نویسندگی فیلمنامه اش شخصیت های دختر باهوشش در نهایت عاشق یک پسر خیلی خوش تیپ بشوند. گاهی باید متقاعدش کنم بیخیال این ماجرا شود و بگویم که بهتر است داستان را طور دیگری تمام کنیم. قرار نیست همه شخصیت های ما در نهایت عاشق کسی بشوند.
این رنگ کارت ها معنی خاصی ندارند.
خط های افقی یعنی هردو موافق هستیم.که این صحنه باید همانجا که هست بماند. خط های عمودی یعنی اینکه هردویمان، یا یک نفرمان موافق این صحنه نیست.
مثلا من شخصیت مربی را خیلی دوست دارم،اما بعد کریستن این کار را کرد. بعنی به نظرش لازم نیست این صحنه در فیلم باشد.و نیازی به یک شخصیت مربی دیگر نیست و من هی اصرار می کنم که نه، حتما باید همینطوری باشد. اما در نهایت متقاعدش کردم که به شخصیت مربی در فیلم نیاز داریم و شخصیت را نگه داشتیم.

استفاده از کارت این خوبی را هم داردکه می توانید همینطوری ایده ها را جابجا کنید. اگر ایده ای به ذهنمان برسد اما خیلی از آن مطمئن نباشیم می توانیم راحت آن را روی کارت بنویسیم تا حداقل بخشی از فرایند به حساب بیاید و اگر لازمش داشتیم می توانیم آن را برداریم استفاده کنیم.
گاهی طی فرایند کارت ساختن واقعا از نویسندگی فیلمنامه خسته می شویم و با خودمان فکر می کنیم، خب می دانیم که این قسمت به دردمان می خورد. بعد صبر می کنیم و پنج صحنه پشت سرهم می نویسیم و فردا دوباره به کارت نوشتن ادامه می دهیم.

قسمت نوشتن، جذاب ترین قسمت است.اما بخش داستان پردازی قسمت سختش است.برای همین خیلی خوب است که همکار داشته باشید. چون اگر کسی همراهتان باشد که باهم داستان پردازی کنید، کار خیلی جالب تر می شود.
اگر تنهایی به این همه کارت خیره بشوید، دیوانه می شوید. باور کنید کاملا دیوانه می شوید.

روش نوشتن ما سنتی و قدیمی است.اینقدر سنتی که در دفترچه های معمولی می نویسیم. حتی یکی از ما همه چیز را دستی می نویسد.معمولاً چهار ساعت در روز می نویسیم. بعد از چهار ساعت حسابی خسته می شویم. شب هم می نشینیم و هرچیزی که در طی روز نوشته ایم را تایپ می کنیم و بعد، که البته بستگی به روز دارد، نوشتن را متوقف می کنیم.

اما یکی از قوانین نانوشته نویسندگی فیلمنامه ما این است که هرچیزی را داخل دفترچه نوشتیم باید بازنویسی کنیم. بعد از اینکه اولین نسخه را نوشتیم و همه را داخل کامپیوتر تایپ کردیم، فیلم نامه را پرینت می گیریم و بعد جداگانه ادامه می دهیم.
حدود هشت ساعت برای خواندن فیلم نامه وقت می گذاریم و یادداشت بر می داریم. دوباره برمیگردیم و باهم درباره اش صحبت می کنیم تا ببینیم باید چه کنیم و جزئیات را چطور تغییر بدهیم و نسخه فیلم نامه دست یکی از ما می ماند که به نوعی از آن به عنوان مرجع استفاده می کنیم و تصمیم هایی که باهم گرفته ایم را در حاشیه فیلم نامه می نویسیم، بعد همه تغییراتی که ایجاد کرده ایم را تایپ می کنیم.

به نظرم وقتی فیلم نامه را داخل کامپیوتر می خوانیم یک حس درونی می گوید که باید همه چیز را تغییر بدهیم. بعد فراموش می کنیم کدام نسخه را داشتیم می خواندیم. کدام چیزها را باید تغییر می دادیم. و اینطوری می توانیم نگاه کلی به همه فیلم نامه بیندازیم. به خصوص اگر می خواهید لطیفه بنویسید.
مثلا یکی می نویسید و بعد فکر می کنید، نه این خوب نبود. بعد پنج تا لطیفه دیگر می نویسید وفکر می کنید، اصلا همان اولی خیلی بهتر بود.
اگر با کامپیوتر کار می کنید ممکن است لطیفه اولی را حذف کرده باشید.اما اگر چیزی را روی کاغذ نوشته باشید همانجا می ماند.اما ما بیخیالش شدیم.
خیلی از نویسندگان همکار را می شناسیم که دیگر همکار نیستند وبعد از نوشتن اولین فیلمشان، دیگر همکاری نکردند. فکر کنم چون وقتی کار آدم با توجه به شخصی که با او همکاری کرده ارزیابی می شود.فشار زیادی به طرف وارد می شود.
ما هم علایق متفاوتی داریم و
وقتی می خواهیم باهم روی پروژه کار کنیم، می دانیم قرار است کاری انجام بدهیم که هردو به آن علاقه داریم. وقتی جداگانه می نویسیم، واقعا کار همدیگر را می پسندیم.
آخرهفته های کار نویسندگی فیلمنامه ، همراه با خوش گذرانی همیشه خیلی عالی می شوند
و خیلی خوب است که کسی باشد تا بتواند فشار را از دوش آدم بردارد.گاهی دوساعت می نشینم و فقط به یک مشکل خیره می شوم.
اما همین که همکارم وارد اتاق می شود
درباره چیز دیگری صحبت می کنیم و ناگهان با خودم می گویم اگر این کار را بکنیم چطور می شود؟و همکارم می گوید: اگر فلان کار را بکنیم چطور؟
و با وجود همدیگر فکرمان به کار می افتد. به زودی بیستمین سالگرد نویسندگی مان فرا می رسد وباید جشن بگیریم.

نظرتان را در مورد این مطلب بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *