در سکانسی از فیلم معلم پیانو میبینیم که اریکا دستبهسینه کنار پیانو ایستاده و با همان صورتِ سنگیِ همیشگیاش و نگاهی توبیخگرانه به شاگردش تشر میزند و او را بابت تماشای پورن مواخذه و تحقیر میکند.
ما این سکانس را میبینیم اما میدانیم که اریکا با وجود اینکه خودش را همیشه سرد، بیاحساس و بیمیل به جنس مخالف نشان میدهد اما از مشتریان همیشگی سکسشاپهاست.
میدانیم با اینکه چهلسالگی را پشت سر گذاشته اما همچنان تحتِ کنترل مادری سختگیر است. بهعلاوه از خودارضاییهای مازوخیسمیاش خبر داریم و کمی بعد با پی بردن به فانتزیهای جنسیاش که به یک شکنجهی تمامعیار میماند، شوکه خواهیم شد.
برای مایی که در جامعهای زندگی میکنیم که از کنترلگری و سرکوبگری رنج میبرد و تا خرخره به ریاکاری آلوده است، این ماجرا بسیار آشناست و چه بسا برایمان یادآور “واعظان”یست که با وجود “جلوه در محراب و منبر” در خلوت خود “آن کار دیگر میکنند”.
این داستان تکراریِ سرکوب است. خودسرکوبگری یا کنترل شدن در دست خانواده، جامعه یا حکومت نتیجهای جز افتادن از آنورِ بوم و شکلگیری یک شخصیت روانپریش و بیمار ندارد.
اگر از من بپرسید میگویم میشل هانکه قصد داشته با ساختن فیلم معلم پیانو نتیجهی فاجعهبارِ “سرکوب امیال طبیعی” را فرو کند توی چشممان! جوری که تا همیشه، یادآوریِ رنج اریکا قلب و روحمان را خراش دهد.
امیدواریم از این برداشت روانشناسی و جامعه شناسی فیلم معلم پیانو لذت برده باشید و شما هم اگر نظری درمورد این فیلم دارید دربخش دیدگاه های پایین همین صفحه با ما درمیان بگذارید:

از نوشتن و تحلیل کردن لذت میبرم و فیلمها همیشه به من بهانهای میدهند برای نوشتن و تحلیلِ بیشتر.