فیلم همهچیز همهجا همزمان نمایش این است که در زندگی، چیزهای کمی به اندازه مرگ، مالیات و شاید کار بیپایان شستن لباس، قطعی هستند. حداقل این چیزی است که شخصیتهای فیلم جدید نویسندگان/کارگردانان دانیل کوان و دانیل شاینرت، که به طور جمعی با نام دانیلز شناخته میشوند، “همهچیز همهجا همزمان”، در ابتدا خود را در آن مییابند.
این تا زمانی است که آنها سفری احساسی، فلسفی و عمیقاً عجیب را از میان آینه به دنیای چندجهانی آغاز میکنند و در طول مسیر، حکمت متافیزیکی را کشف میکنند.
در این نامه عاشقانه به سینمای ژانر، میشل یئو اجرایی استادانه را در نقش اولین وانگ، صاحب خسته یک خشکشویی تحت ممیزی مالیاتی، ارائه میدهد. ما ابتدا او را در حال لذت بردن از لحظهای شاد با همسرش ویموند (کی هوی کوان) و دخترشان جوی (استفانی هسو) ملاقات میکنیم. چهرههای خندان آنها را در آینهای روی دیوار اتاق نشیمنشان میبینیم.
همانطور که دوربین به معنای واقعی کلمه از میان آینه زوم میکند، لبخند اولین محو میشود، اکنون پشت میز پر از رسیدهای تجاری نشسته است. او در حال آماده شدن برای ملاقات با یک ممیز است، در حالی که همزمان سعی میکند غذایی برای جشن سال نو چینی بپزد که بتواند استانداردهای بالای پدر بازدیدکنندهاش گونگ گونگ (جیمز هونگ، همیشه حیلهگر) را برآورده کند.
علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با بازدید پدرش و ممیزی مالیاتی، دختر عبوس اولین، جوی، میخواهد دوست دخترش بکی (تالی مدل) را به مهمانی بیاورد و همسرش میخواهد درباره وضعیت ازدواجشان صحبت کند. درست زمانی که اولین احساس میکند از همه چیزهایی که در زندگیاش اتفاق میافتد تحت فشار قرار گرفته است، نسخه دیگری از ویموند از آنچه او دنیای آلفا مینامد، به دیدارش میآید.
در فیلم همهچیز همهجا همزمان انسانها یاد گرفتهاند “پرش بین جهانها” را انجام دهند و توسط یک عامل هرج و مرج فراجهانی به نام جوبو توپاکی تهدید میشوند. به زودی، اولین وارد یک ماجراجویی پرش بین جهانها میشود که او را وادار میکند همه چیزهایی را که فکر میکرد درباره زندگیاش، شکستهایش و عشقش به خانوادهاش میداند، زیر سوال ببرد.
بیشتر صحنههای اکشن در یک ساختمان اداره مالیات در سیمی ولی (که به عنوان یک کالیفرنیایی، مرا به خنده انداخت) اتفاق میافتد، جایی که اولین باید با مامور مالیات دیدر (جیمی لی کورتیس، که حسابی خوش میگذراند)، گروهی از نگهبانان امنیتی و احتمالاً هر کس دیگری که تا به حال ملاقات کرده، مبارزه کند.
طراح تولید جیسون کیسواردی یک دفتر به ظاهر بیپایان پر از اتاقکهای کوچک را میسازد که در آن همه چیز، از تیغه یک کاغذبر گرفته تا یک جایزه ممیز سال به شکل پلاگ مقعدی، در نبردی برای نجات جهان، منصفانه به حساب میآیند.
نکته جالب فیلم همهچیز همهجا همزمان سرعت سرسامآور تدوینگر پل راجرز است که با دیالوگهای پرجنب و جوش فیلمنامه مطابقت دارد، با لایههایی از جهانها که به طور همزمان در یکدیگر فرو میروند و در عین حال سفر درونی اولین را به پیش میبرند. برشهای تطبیقی به طور یکپارچه جهانها را به هم متصل میکنند، در حالی که برشهای بازیگوش به تأکید بر طنز موجود در قلب فیلم کمک میکنند.
هر جهان، که از انتخابهای انجام شده و انجام نشده متولد شده است، ظاهری متمایز دارد، با ارجاعات فیلمی چشمکزن که از “ماتریکس” تا “سقوط” تا “2001: ادیسه فضایی” تا “در حال و هوای عشق” تا “راتاتویی” را شامل میشود.
حتی میراث خود میشل یئو نیز با ارجاعات عاشقانه به روزهای فیلمهای اکشن هنگ کنگی و کلاسیک ووشیا “ببر خیزان، اژدهای پنهان” راه خود را به فیلم پیدا میکند. سکانسهای مبارزه، که توسط اندی و برایان لی طراحی شدهاند، زیبایی بالهای دارند و به طرز هوشمندانهای توسط فیلمبردار لارکین سیپل در نماهای عریض فیلمبرداری شدهاند که به کل بدنها اجازه میدهد قاب را پر کنند.
یئو لنگر فیلم است، نقشی به او داده شده که طیف گستردهای از استعدادهایش را به نمایش میگذارد، از مهارتهای ظریف هنرهای رزمیاش گرفته تا زمانبندی کمیک فوقالعادهاش و تواناییاش در استخراج اعماق بیپایان احساسات غنی انسانی، اغلب فقط از یک نگاه یا واکنش. او یک ستاره سینما است و این فیلمی است که این را میداند. تماشای درخشش او و لذت بردن آشکارش بیش از یک بار اشک را به چشمانم آورد.
همانطور که اولین به نمادهای یئو ضربه میزند، جنبههایی از ویموند را میتوان در طول حرفه منحصر به فرد کوان یافت. زمانبندی کمیک از نقشهای دوران کودکیاش به عنوان دیتا در “گونیها” و شورت راند در “ایندیانا جونز و معبد مرگ” در همسر دست و پا چلفتی اولین طنینانداز میشود.
کار او به عنوان هماهنگکننده مبارزه در اکشن قهرمانانه و براق آلفا که قادر به استفاده از کیف کمری برای از بین بردن گروهی از مهاجمان است، خود را نشان میدهد.
حتی زمان او به عنوان دستیار کارگردان وونگ کار وای در “2046” را میتوان در جهانی یافت که در آن نقش مرد خوشتیپی را بازی میکند که از دست رفته است. کوان با مهارت این تغییرات را انجام میدهد، به هر کدام احساسات عمیق میبخشد و به عنوان یادآوری ملایمی عمل میکند که در مهربانی قدرتی وجود دارد.
در فیلم همهچیز همهجا همزمان همانطور که رابطه اولین و ویموند در تکرارهای مختلف در میان چندجهانیها بالا و پایین میشود، دخترشان جوی است که ثابت میکند محور اصلی است. در اجرایی واقعاً برجسته از استفانی هسو، جوی نشاندهنده شکاف نسلی رو به رشد است.
جوی بار رابطه شکسته اولین با پدربزرگش و ناامیدیهای رویای آمریکایی محقق نشده را به دوش میکشد. کوییر بودنش به همان اندازه برای مادرش بیگانه است که وقتی خودش برای اولین بار وارد کشور شد، کشور برایش بیگانه بود. بیهدفی او به دلیل تمام چیزهایی که اولین فدا کرد تا او گزینههای بیشتری در زندگی داشته باشد، ناامیدی بزرگتری است.
این فشار خود را در شورشی نشان میدهد که آنقدر بزرگ است که فراتر از چندجهانیها به قلمرویی میرسد که در آن یک نان شیرینی همهچیز غولپیکر مانند یک سیاهچاله آماده مکیدن همه به داخل خلاء است.
اگر خلاء از ترکیب ترومای نسلی ناشی میشود، دانیلز این فرضیه را مطرح میکنند که اگر شفقت و درک را بر قضاوت و طرد شدن ترجیح دهیم، میتوان آن را از طریق عشق بیقید و شرطی که از طریق همان نسلها منتقل میشود، معکوس کرد. هرج و مرج حاکم است و زندگی ممکن است فقط در لحظات گذرا معنا پیدا کند، اما این لحظات هستند که باید گرامی بداریم. لحظات عشق و رفاقت. گاهی اوقات در طول زمان اتفاق میافتند. گاهی اوقات مثل فیلم همهچیز همهجا همزمان ، همه به طور همزمان اتفاق میافتند.
