تکنیک های فیلمنامه نویسی ازنظر فیلمنامه نویس هالیوود

تکنیک های فیلمنامه نویسی ازنظر فیلمنامه نویس هالیوود

تکنیک های فیلمنامه نویسی چیز عجیبی نیستند و قرار است یک آموزش کوتاه درباره نحوه کار فیلمنامه نویسی ام بدهم. برای شروع کار، یک ایده درنظر می گیرم. فرقی ندارد خیالی باشد یا واقعی،و سعی می کنم دلیلش را بفهمم. علاوه بر اینکه باید بدانید چه چیزی می خواهید بگویید،صرف نظر از اینکه چقدر جذاب و جالب باشد.
در تکنیک های فیلمنامه نویسی باید بدانید اصلا چرا دارید این داستان را بیان می کنید؟هدف داستان چیست؟ خود من همیشه فکر می کنم، حالا چطور باید ادامه کار را انجام بدهم؟ محیط داستان را چطور تغییر بدهم؟

در ویدیوی زیر Dustin Lance Black درمورد تکنیک های فیلمنامه نویسی خودش می گوید:


یکی از مهم ترین تکنیک های فیلمنامه نویسی ، این است که معمولاً حداقل یک سال یا بیشتر
برای تحقیق روی پروژه ها وقت می گذارم. به نظرم خیلی خیلی مهم است که به حقیقت برسم و این طوری مصاحبه های دست اول تهیه می کنم.یعنی با افراد واقعی ارتباط می گیرم.
بنابراین برای پروژه کلی محتوای اولیه جمع می کنم. این جعبه ها واقعا چیز به درد بخوری ندارند.بعضی از آنها را استفاده کرده ام و بعضی دیگر را نه. بخش هایی از چیزهای داخلش مربوط به تحقیقات مورمون امریکا می شود.که کار مرکز تحقیقات است.تحقیقات جدیدی بود.

کلی تصویر و مقاله و چرک نویس جمع کردیم و به نظرم هرکسی برای اینکه کار بی نظیری انجام بدهد از روش های خودش استفاده می کند.
از نظر من روش های هرکس مخصوص خودش هستند.
مثلا یک یادداشت وحشتناک استودیویی هست که می گوید، همه چیز باید قابل درک باشد.اما من مخالفت می کنم. چون می خواهم همه چیز واقعا خودش باشد و مفهوم خاصی داشته باشد و به لطف تحقیقات، این چیزها جهانی می شوند.

سایر تکنیک های فیلمنامه نویسی :

من اول کاری، چیزهایی که می خواهم را جمع می کنم، هرچه که باشد، بعد روی لحظاتی که به نظرم برای نمایش فیلم مناسب هستند را تجزیه و تحلیل می کنم. صحنه هایی که برای وجود داستان حیاتی هستند را نگه می دارم و بعد همان صحنه ها را روی کارت ها می نویسم.
هر کارت یادداشت باید تا حد امکان،ایده ها را تک به تک و کاملاً خالص دربر داشته باشد. چون باید بتوانم همه قطعه ها را جابجا کنم و یک فیلم خوب بسازم.فیلم صرفا چیزی نیست که اتفاق افتاده.بلکه نمودی از اتفاقات قبلی است.


در نهایت، صحنه های فیلم همین را نشان می دهند
.هریک از این کارت ها رنگ خاصی دارد و این طوری معنی مخصوصی به خود می گیرد.
مثلا این رنگ نشان می دهد که با کدام شخصیت سرو کار داریم. این دست نوشته ها به احتمال زیاد مصاحبه ای،چیزی است که خودم نوشته ام.اگر چاپی باشد احتمالا از نشریه یا مقاله ای پیدایش کرده ام.اما چیزهایی مثل این هم هستند.احتمالا این یکی از کارت های مهم بوده است.

dustin lance black notecards tableایده ای برای صحنه به ذهنم رسید،که همه این ها را به تصویر بکشیم.یا اینکه در نهایت بیخیال کارت اصلی بشویم.در نهایت همه این کارت ها را داریم. از آنها برای توضیح یک صحنه استفاده کردیم.که در جایی که به آن مزرعه می گویند اتفاق می افتد.
باید از این کارت ها استفاده کنیم که آنها را کامل بررسی کنیم و ببینیم کدام بخش ها برای بیان داستان لازم هستند.همین کار برای من حدود چند هفته تا چند ماه طول می کشد.

برای هر صحنه، من از این گوشه شروع می کنم و اگر نتوانم تا آن گوشه، فیلم را تمام کنم.باید قسمت هایی از فیلم را حذف کنیم.
بررسی صحنه ها چندین هفته وقت می برد.بعد شروع می کنیم به ویرایش نیازی نیست همه این چیزها را بنویسیم.آن هم وقتی قرار است حذف بشوند.
می توانم قبل از نوشتن، صحنه ها را حذف کنم.
حذف کار سختی است چون کلی زحمت می کشم تا همه این اطلاعات و مصاحبه ها را جمع اوری کنم.


بعد مجبورم 90 درصدش را حذف کنم
.از 90 درصد اطلاعات اصلا استفاده ای نمی شود.این ها صحنه های سرزمین گمشدگان هستند. این ها مثل فرزندان کوچولو و با ارزشم هستند که مجبورم آنها را بکشم.
در نهایت دوباره به همین نقطه برمیگردم و با خود می گویم، مثلا خدایا چطور میشود این صحنه را حذف کنم؟ چرا نباید فلان صحنه در فیلم باشد؟

مثلا اینجا که رون با ربکای نوزده ساله ازدواج می کند، خیلی وحشتناک و خوفناک است و اینطوری می توانیم درباره شخصیتش بیشتر بدانیم. اما بعد به خودم می گویم ولی جا نداریم. روی میز دیگر جایی نمانده است. عملاً هزاران چیز مختلف وجود دارد که دوستشان داشتم اما مجبور شدم حذفشان کنم.


فکر کنم برای خودم مثل این است که کار جدیدی انجام می دهم ،
بخش زیادی از خلاقیتم اینطوری به راه می افتد.مسئله فقط این نیست که چیز جدید و نوآورانه ای بسازیم. گاهی همین که یک روش جدید پیدا کنیم تا بتوانیم کار جدیدی ارائه بدهیم، خودش موفقیت به حساب می آید.
به نظرم گاهی هنرمندان به خودشان می گویند، قبلا این کار را یکی دیگر انجام داده.همیشه این جمله را می شنوم.
مثلا اینطوری که هرچه داستان در دنیا بوده، بیان شده و به هر شخصیتی که فکرش را بکنید پرداخته شده.البته به نظر من اینطور نیست.این حقیقت ندارد.


تکنیک های فیلمنامه نویسی ، یعنی شیوه خاصی که نویسنده یا فیلم ساز برای خلق شخصیت ها و داستان ها به کار می برد و جزئیاتی که در خصوصیات داستان یا شخصیت ها می گنجاند باید تا ابد حقیقی و خلاقانه باشند.
بعد از اینکه کارت ها را سرجایشان گذاشتم، مشخص می شود صحنه ها چطور باید باشند. به نوعی همه چیز با عقل جوردر می آید. صبح بیدار می شوم، می روم داخل آشپزخانه و فیلمم را می بینم.


این یعنی باید همه کارت ها را بخوانم و هر صحنه را مجسم کنم. اگر خسته شوم یا گیر کنم، یا چیزی به نظرم غیرمنطقی برسد.یا تکراری باشد، باید بایستم و درستش کنم.بعد دوباره از اول شروع می کنم.
این کار را هر روز و هر هفته تکرار می کنم،تا اینکه بتوانم هر فیلم را چند بار بررسی کنم.خسته نمی شوم، اما در نهایت، به نظرم می رسد که طرح کلی فیلم را ساخته ام.


بعد با خودم می گویم، خب دیگر کار تمام شد.بعد می خوانمش و احساس می کنم که فیلم درست حسابی در آب در آمده.بعد می گذارمش داخل جعبه،با این ترتیب می گذارمش داخل جعبه و با همان ترتیب قرار است آن را داخل اولین نسخه ویرایش بنویسم.
طی چند هفته بعدی، مشغول نوشتن می شوم. کاری که می کنم این است. آنقدر صحنه ها را در ذهنم مجسم کرده ام که الان انگار دارم همه را بالا می آورم.همه اش را بیرون می ریزم.

Blackبه این کار می گویم بیرون ریختن ویرایش ها. ده صفحه اول را طوری می نویسم که قابل خواندن باشد و سعی می کنم چیزی بنویسم که از خواندنش برای یک نفر دیگر خجالت نکشم و از 90 یا 120 نفر دیگری هم که قرار است آن را بخوانند هم همینطور.
سعی می کنم همه را یکباره بیرون بریزم و به خودم اجازه می دهم که اشتباه کنم و بهتر بشوم و نتیجه بگیرم.


می دانم بعضی نویسنده ها، مثل کرت ونه گوت همان دفعه اول داستانش را همان طور که می خواست می نوشت و کارش تمام می شد.اما من کرت ونه گوت نیستم.
یک جورهایی داستان را تکه تکه مثل یک قطعه بزرگ گلی، بیرون می ریزم و بعد آن را شکل می دهم. ساعت هشت بیدار می شوم و هشت و نیم یا نه مشغول نوشتن می شوم.


شاید برای ناهار یک استراحتی کردم و شاید وسط کار هم به باشگاه بروم تا ذهنم خنک بشود و بعد برمیگردم و تا حدود ساعت یک شب می نویسم.این کار را شش تا هفت بار در هفته تکرار می کنم.کاری که می کنم را هم دوست دارم و هم از آن متنفرم.مثل اعتیاد می ماند.
تکنیک های فیلمنامه نویسی من در این حد است که فقط دوست دارم مسئله ها را حل کنم
.می خواهم در نهایت نتیجه بگیرم،

اگر به نظر کسی دنیا همانطور که هست خوب باشد و همینطوری که هست قابل پذیرفتن باشدو اینطوری به اوج پذیرش وجود انسانی می رسیم. به او توصیه می کنم اصلا سمت نوشتن نیایدبیخیال این کار بشود.برود جای دیگری خوش باشد. من برای این می نویسم که حس می کنم هنوز جای کار داریم و وقتی داستان های شخصی را بیان می کنیم پیشرفت می کنیم. همین داستان های شخصی می توانند دنیا را تغییر بدهند.

نظرتان را در مورد این مطلب بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *