دیوید فینچر چرا یک اسطوره کارگردانی است؟

دیوید فینچر چرا یک اسطوره کارگردانی است؟

از یک فریم می توانید تشخیص بدهید این فیلم کار کدام فیلمساز است. چه چیزی باعث می شود برداشت اینقدر راحت شناخته شود؟
امروز می خواهیم به تکنیک های رایج و سبک کارگردانی فیلم های دیوید فینچر و نحوه کارگردانی او نگاهی بیندازیم.

دیوید فینچر : فلسفه من این است که هر برداشت را باید هفت بار تکرار کرد. خب حالا شروع می کنیم :
برای انجامش باید از تیتانیوم، آلومینوم فولاد و شیشه استفاده کنید و کاری کنید تا همه مخاطبان دقیقا همزمان حس صحنه را درک کنند. جادوی سینما همین است. باید بدانید که این تکنیک ها در کنار هم چطور فیلم های خیره کننده و عالی را تشکیل می دهند.

فیلم های دیوید فینچر موضوع های تاریکی را بیان می کنند و در این ویدیو نمونه هایی هست که شاید به مذاق همه خوش نیاید. فینچر از محدوده خودش، پا را فراتر می گذارد تا تجربه جذابی ارائه بدهد و همزمان دنیا و جزئیاتش را می سازد.

هفت ناحیه تمرکز در فیلم ها را به شما نشان می دهیم تا بتوانید ببینید هر تصمیم کوچک چه تاثیری در ساخت صحنه نهایی می گذارد. بیایید زبان فیلم های فینچر را تحلیل کنیم:

در ویدیوی زیر متوجه می شوید که دیوید فینچر چرا یک اسطوره کارگردانی است :

 

اول درباره داستان صحبت کنیم:
قدرت فینچر فریب دادن است اما این فریب دادن تا کجا پیش می رود؟ و اینطوری چه اثری بر مخاطب می گذارد؟

راوی فیلم باشگاه مشت زنی در فریب دادن بی نظیر است. اینقدر بی نظیر که خودش را هم فریب می دهد. در فیلم خانه پوشالی آیا به قدرت رسیدن فرانک آندروود را می بینیم یا مشکوک هستیم که یک نفر او را کنترل می کند؟

من پول را به قدرت ترجیح می دهم. اشتباهی است که تقریبا همه در این شهر مرتکبش می شوند. پول همان خانه پوشالی است که بعد از 10 سال از بین می رود، اما قدرت یک خانه سنگی است که قرن ها پابرجا می ماند. من به کسی که تفاوت این دوتا را نمی فهمد احترامی نمی گذارم.

دختر گمشده مثالی عالی از «اون گفت، این گفت» است. دریای دروغ و دغل انتها ندارد.
از نظر فینچر، انسانیت قطعا یک رخ تاریک دارد و گاهی تاریکی غلبه می کند: “اگه اونو بکشی اون برنده میشه …”

می رسیم به طرح ساخت:

طرح ساخت مربوط به تصویر و ظاهر فیلم می شود. فقط معدودی از فیلم های دنیا، از فیلم های فینچر زیباتر هستند. لوکیشن، انتخاب لباس، جزئیات صحنه. حتی به گفته برخی منتقدان، وسواس گونه به جزئیات می پردازد.
برای مثال در باشگاه مشت زنی، داستان مردی روایت می شود که از زندگیش ناراضی است و شیفته زندگی کاملا متفاوتی می شود که در آن هیچ قانون و توقعی وجود ندارد.

فینچر این زاویه های دید متناقض را در صحنه ها به تصویر می کشد. یکنواختی بی روح خانه راوی داستان و محیط کارش را مشاهده می کنیم. بعد قهرمان داستان با کسی آشنا می شود. تایلر دردن. پادزهر مشکلاتش .

تایلر خودش را از قید و بند قوانین راحت کرده و آزادی کامل شخصی پیشه کرده است. این بی قانونی در وجود تایلر و خانه متروکه در خیابان پیپر حک شده است . جای متروکه و مخروبه ای است و کاغذ دیوارها ور آمده. سقف نشتی داده و آب کثیف جمع شده است. هیچ شباهتی به خانه مدل آیکیا که راوی تصورش را می کرد ندارد و برای آدم جدیدی که می خواهد به آن تبدیل شود عالی است.

یادتان باشد که محیط، شخصیت را توصیف می کند. فینچر و تیم هنری اش در این قسمت عالی کار کرده اند.

بخش بعدی: رنگ

دیوید فینچر چندان علاقه ای به رنگ ندارد لوکیشن ها معمولاً ترکیب رنگی یکدستی دارند یا سبز هستند یا آبی یا قرمز. اما بدون شک رنگ موردعلاقه فینچر زرد است. موارد بسیار زیادی هستند که در آنها در صحنه های شب هنگام از نور زرد استفاده می کند. این روند کاری در کارهای فینچر ثابت شده آنقدر که وقتی از یک رنگ دیگر استفاده می کند. تفاوتش خیلی مشخص می شود و معنی خاصی دارد. نگاه دقیق تری به این صحنه از دختر گمشده بیندازیم :

– زنم صبح پنجم جولای از خونه زد بیرون و ناپدید شد…

توجه همه به نیک جلب می شود. والدین ایمی هردو با رنگ های خنثی قهوه ای مثل پس زمینه به تصویر کشیده شده اند. والدین ایمی مانند یک واحد هستند که برای دخترشان مبارزه می کنند. پیراهن آبی نیک اینجا با بقیه خیلی فرق می کند و همه سریع به او مشکوک می شوند. نیک از نظر ظاهری به آنها و دلایلشان ارتباط پیدا نمی کند. او تنهاست و متهم ردیف اول به حساب می آید.

بخش بعدی: فیلمبرداری

فینچر با استفاده از دوربین داستان های زیادی بیان می کند. مثلا با فوکوس، نشان می دهد شخصیت چیزی را متوجه شده است، در فریم های عریض از لایو اکشن استفاده می کند و فقط در مواقع لزوم از میان نما و کلوز آپ استفاده می کند. فینچر دوربین را زیاد حرکت نمی دهد، اما در هر حرکتش هدفی دارد. یک چرخش کوچک اینجا و یک گردش خیلی ظریف تر آنجا.
هدف این است که مخاطب با شخصیت هم ذات پنداری کند. هروقت او حرکت کند، ما هم حرکت می کنیم. مهارت کار با دوربین حتی از این هم فراتر می رود. فینچر برای نمایش حالت روانی یک شخصیت چطور دوربین را حرکت می دهد؟

در فیلم پنیک روم دو برداشت داریم که یک حالت ذهنی خیلی خاص، یعنی ترس از فضاهای بسته را به تصویر می کشد. در این صحنه ها مگ دارد به اتاق های خانه سر می زند. ما بهش میگیم سنگ شهری که سال 1879 ساخته شده. وقتی بنگاهی، اتاق وحشت را به مگ نشان می دهد و در را می بندد، اینجا متوجه می شویم که مگ از فضاهای بسته می ترسد. دوربین همزمان با زوم، اطراف او می چرخد و فضا را کوچکتر می کند. می توانید حس کنید که هوا از اتاق خارج می شود.

– خدای من، سیدنی پیره هیچی رو فراموش نکرد، نه؟

– لطفا بازش کن

– و با این بچه هایی که ظاهراً داره عجیب نیست که دنبال یه جا میگرده پنهان بشه

– لطفا در رو باز کن

– این اصلا درست نیست

– لطفا در رو باز کن

در انتهای فیلم، معکوس همین صحنه را می بینیم. حالا که مگان و دخترها از یورش بی رحمانه به خانه نجات پیدا کرده اند، از اتاق وحشت و خانه آزاد شدند، دوربین همراه با حرکت به جلو زوم می کند و همزمان با کوچک نمایی، عقب می رود، اندازه شخصیت ثابت است. اما جهان اطرافش بزرگتر می شود. حالا تمام تنش و ترس از فضای بسته از بین می رود و نفس می کشد. اثر نامحسوس اما معنی داری ایجاد می شود.

معمولاً فینچر برای اینکه مخاطب بتواند وضعیت درونی شخصیت ها را درک کند، از حرکت های دوربین استفاده می کند. معمولاً حرکات دوربین یا ظریف و آهسته هستند یا مثل رفتار شخصیت ها، قوی و بزرگ هستند.

 

دیوید فینچر چرا یک اسطوره کارگردانی است؟

 

بخش بعدی: تدوین

فینچر هنگام تدوین مخاطب را هم درنظر می گیرد. اگر شخصیت چیزی بفهمد، مخاطب هم آن را می فهمد. وقتی شخصیت در ذهنش محاسباتی می کند، مخاطب هم می تواند رشته افکارش را دنبال کند و همه این ها با تدوین و ترکیب برداشت های هدفمند ممکن می شود. این یک نمونه عالی از ساخت یک صحنه به کمک ترکیب فریمینگ، تغییر مکان و تدوین است:

شک می رود که آرتور لی آلن، همان قاتل زودیاک باشد و داخل اتاق آورده می شود تا به سوالات پاسخ بدهد. این صحنه مربوط به شک کارآگاه نسبت به آلن است. او در مرکز توجه است. صحنه با یک زاویه دید شروع می شود و نشان می دهد آلن هنگام ورود به اتاق چه چیزی می بیند.

– آقای آلن! من بازرس بیل آرمسترانگ هستم و ایشون بازرس دیو توسکی هستن. ایشون هم گروهبان جک مولاناکس. ما روی قتل های زودیاک در والیوی سن فرانسیسکو تحقیق میکنیم. جای نشستن مردها هم به طور هدفمندی تعیین شده است. اینطوری در اینجا و اینجا، موقعیت های مخالف هم ایجاد می شوند.

– تا حالا درباره زودیاک چیزی خوندی یا شنیدی؟

– اول توی روزنامه درباره ش خوندم. اما پیگیر گزارش های بعدی نشدم

این صحنه از زاویه های مختلفی تدوین شده است.

– همینو به افسرهای دیگه هم گفتم

– کدوم افسرها؟

بسته به اینکه چه کسی می شنود و چه کسی می بیند.

– گفتم که اون آخر هفته رفته بودم سالت پوینت

وقتی آلن پاهایش را روی هم می اندازد، زاویه دید دوربین پایین می آید اما فریم همان است. می بینیم که کاراگاه مولاناکس متوجه پوتین ها می شود و می دانیم زودیاک چه نوع پوتینی می پوشد و وقتی پوتین ها را می بیند. ما هم آن را می بینیم.

وقتی بازرس تسکی متوجه ساعت زودیاک آلن می شود هم لحظه مشابهی را می بینیم و یک کلوز آپ می بینیم که در آن، توجه تسکی به مچ آلن جلب می شود. بلافاصله بعد از آن برداشت میان نمای ساعت مچی را می بینیم و دوباره همین لحظات را از زاویه دید بازرس هم می بینیم. به این ترتیب مخاطب از تصوراتش هم استفاده می کند و خود را جای بازرس می بیند.

– فکر کنم اون موقع اونجا بودم

– زیاد می رم اونجا

برداشت های سریع و کوتاهی می بینیم. به این ترتیب یک فرایند منطقی ایجاد می شود که حواس مخاطب را جمع نگه میدارد و داستان را به جلو می برد.

بخش بعدی: صدا

این یکی حوزه را دیوید فینچر زیاد دستکاری نمی کند. اکثرا صداهای اصلی مثل بسته شدن در یا راه رفتن افراد را در فیلم ها می شنویم. دیوید فینچر لحظه های حساس تر طرح صدا را با دقت انتخاب می کند. یک نمونه عالی در این صحنه از اتاق وحشت دیده می شود:

همانطور که مگ جسارتی به خرج می دهد تا هنگامی که متجاوزان حواسشان نیست گوشی همراهش را بردارد، تنش کل صحنه به تصویر کشیده می شود و از صداهای خفه و طبیعی استفاده می شود. در فیلم باشگاه مشت زنی وقتی راوی برای اولین بار مارلا سینگر را می بیند حضور گسیخته ای در زندگیش حس می کند. سعی می کند مطابق گروه پیش برود و بعد راوی یک صدای بلند می شنود، وقتی فندک آتش می گیرد یک افکت صوتی اغراق شده می شنویم که شبیه شعله افکن است.

مارلا در دنیای راوی به یک تهدید تبدیل شده. او هم یک متجاوز است و این را از طریق افکت صوتی می فهمیم شاید واضح ترین استفاده دیوید فینچر از افکت صوتی در فیلم دختر گمشده باشد، وقتی ایمی و دسی باهم هستند. یک ریتم ضربان منظم و آهسته می شنویم. ترکیب صدا و تصویر، این صحنه را نمایش می دهند. هر جزء صحنه مانند یک قلب درحال خونریزی عمل می کند، وقتی خونریزی شروع می شود صداها هم آهسته تر می شوند. فینچر با استفاده از صدا صحنه را با تجربه شخصیت مطابقت می دهد.

اگر می خواهید مانند دیوید فینچر از افکت های صوتی استفاده کنید، این استراتژی ها را در نظر داشته باشید.

بخش بعدی: موسیقی

موسیقی یکی دیگر از المان هایی است که فینچر از آن هدفمند استفاده می کند. کاربرد موسیقی یا مربوط به مضمون است یا نکته ای دارد. نمونه نکته دار را در سرنگونی تکان دهنده هردی گردی من دونووان در زودیاک می بینیم :

– واقعا ما رو ترسوندی

یا در موسیقی آهسته و معصوم اریونوکو فلوی انیا در یک صحنه شکنجه. البته فینچر از آهنگ های باکلام هم استفاده می کند که مضمون فیلم ها را پررنگ تر می کنند.

اما یک صحنه دیگر هست که در آن، برای اشاره به مضمون و وضعیت شخصیت از موسیقی استفاده شده:

هنلی رویال رگتا در شبکه اجتماعی.

این سکانس یکی از معروف ترین آثار فینچر است. چون کاملا بر محور موسیقی اش ساخته شده است. در این مورد in the hall of the mountain king بازگردانی اثر ادوارد گریگ را می شنویم. موسیقی یک قطعه کلاسیک است که در سال 1875 ساخته شده و با سنت غنی خود رگتا همخوانی دارد که از سال 1839 مشغول به کار بوده است. اما این صحنه اواسط دهه 2000 رخ می دهد و داستان ما درباره دنیای تکنولوژی است.

آهنگسازان، یعنی ترنت رزنر و اتیکوس راس از موسیقی کلاسیک استفاده کردند و آن را با ترکیبی از سازهای آکوستیک و الکترونیک بازسازی کردند. [Trent Reznor & Atticus Ross -In the Hall of the Mountain King] این آهنگ ترکیبی از موسیقی سنتی و مدرن است. هدف این است که روایت دوقلوهای وینکلوس و شجره رده بالا و شخصیت های رقابت طلبشان به تصویر کشیده شود. اما دوقلوهای وینکلوس رقابت را می بازند. درست همان طور که در نبرد با زاکربرگ شکست می خورند. فینچر کاملا کنترل کارهایش را در دست دارد.

او می فهمد تکنیک های مختلف مانند حرکت دوربین و تدوین چطور در سطح احساسی و منطقی توجه مخاطب را جلب می کنند، درس های زیادی می توان از فینچر گرفت و چیزهایی که تا الان در این ویدیو به آنها پرداختیم فقط مقدمه آنها بود.

آیا از فیلم های فینچر الهام می گیرید؟

می خواهید تکنیک های او را بیشتر بشناسید؟

اگر می خواهید فیلم بسازید کار را جدی بگیرید. مثل جان دو کار را رها نکنید.

فینچر: کار من این بوده که مخاطب را متحیر کنم که تا ابد کارهای من را دنبال کنند و روی آنها فکر کنند.

نظرتان را در مورد این مطلب بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *