نقد و بررسی فیلم طلای سرخ Crimson Gold

نقد و بررسی فیلم طلای سرخ Crimson Gold

فیلم طلای سرخ Crimson Gold جعفر پناهی ، موفقیتش تا حدی جذاب به بازی بازیگر اصلی آن بستگی دارد، مردی درشت اندام و بلغمی  مزاج که مظهر این قانون است که یک جسم در حال سکون تا زمانی که نیروی دیگری آن را به حرکت درآورد، در حالت سکون می ماند. این شخصیت که حسین نام دارد و با بازی حسین عمادالدین که  یک پیتزافروشی در تهران و اقع در ایران دارد و شخصیتی درشت اندام است،او همیشه هر جا که هست همانجا می نشیند، و وقتی با موتور خودش در خیابان های شهر می چرخد، مانند اکثر رانندگان رفتار نمیکند، بلکه به نظر می رسد که  در حرکتی است که خودش هم نمیداند انتهایش کجاست. وقتی سیگار می کشد، مانند  مردی است که به طور اتوماتیک سیگار را بر لب هایش می گذارد.

او دوستی به نام علی (کامیار شیسی) دارد. علی را برای اولین بار در یک چایخانه ملاقات می کنیم، جایی که او کیفی پیدا میکند. محتویات آن  کیف بسیار ناامید کننده به نظر میرسد و چیز دندان گیری نیست،  یک حلقه طلای شکسته است. مرد دیگری مکالمه آنها را می شنود، تصور می کند آنها کیف را دزدیده اند و یک سری حرف درمورد دزدی و این جور چیزها میزند. او معتقد است که پاداش ها باید متناسب با جرم باشد. به طوری که میگوید نباید به خاطر رسیدن به اهدافمان زجر بکشیم به طوری  که فکر نکنیم با دست کردن تو جیب مردم به اهدافمان خواهیم رسید.

نقد و بررسی فیلم طلای سرخ Crimson Gold

حسین که با خواهر علی نامزد کرده،  نامزدی شان بعید است که به ازدواج برسد. به طور غیرمستقیم متوجه می شویم که او در جنگ عراق و ایران مجروح شده است و علی به « درمان » نیز اشاره هایی دارد. شاید این دلیل رفتارهای او باشد. او تا جایی که ممکن است کمتر دست به اقددام میزند و با این حال، به طرز متناقضی، ما نمی توانیم چشم از او برداریم.

فیلم طلای سرخ از حسین و زندگی اش به عنوان لنزی برای نگاه به تهران امروز استفاده می کند. جعفر پناهی  که کارگردان است  فیلم «دایره» را نیز ساخته است که نشان می‌دهد در ایران مدرن نمی‌توان یک زن مجرد بود  تا اینکه باید حتما همسری داشته باشد. فیلنامه  این فیلم توسط عباس کیارستمی، سرشناس ترین کارگردان ایرانی نوشته شده است و نشان تجاری او را در بر می گیرد: نماهای بلند و ناگسستنی از شخصیتی که در حال رانندگی به جایی است. در این صورت، حسین است که سوار موتورش می شود، گاهی با علی  به این سو و آن سو می رود.

حسین در یک آپارتمان کوچک نامرتب زندگی می‌کند و شب‌ها برای تحویل پیتزا بیرون می‌رود. یک شب او یک دسته پیتزا را به پنت هاوس یک ساختمان آپارتمانی در محله ای ثروتمند تحویل می دهد. سرنشین (پورنگ نخعی) دم در از او استقبال می کند و شاکی می شود که «مهمانان اش رفته اند» و او به پیتزا نیازی ندارد. اما حسین را به داخل دعوت می‌کند، از او می‌خواهد پیتزا بخورد و با وسواس در مورد خودش صحبت می‌کند: چگونه پدر و مادرش تنها یک ماه قبل از مهاجرت به خارج از کشور در آپارتمان زندگی می‌کردند، چگونه او به تازگی به ایران بازگشته است و متوجه می‌شود که آن را مطابق میل خود سازماندهی نکرده است. چقدر زنان دیوانه و غیرقابل پیش بینی هستند

حسین فیلم طلای سرخ پیوسته غذا می خورد و به او احترام می گذارد. بعداً، در حالی که مرد در حال تلفن زدن  است، در آپارتمان قدم می زند (او هرگز در زندگی خود تا این حد احساس خوبی نکرده است)، به خط افق نگاه می کند، از حمامی مجلل تر از هر چیزی که تصورش را می کند بازدید می کند، با لباس کامل  به داخل استخر شنا میرود  و بعداً در حوله پیچیده شده او را میبینیم.

نقد و بررسی فیلم طلای سرخ Crimson Gold

وقتی از آپارتمان خارج می شود، مستقیماً به جواهر فروشی می رود که او و علی قبلاً دو بار به آنجا رفته بودند. بار اول می خواستند روی انگشتر طلا قیمت بگیرند و صاحب مغازه و نگهبان با آنها رفتاری گستاخانه و مشکوک داشتند. در بازگشت، با کراوات و همراه با خواهر علی، آنها گفتند که در حال خرید حلقه ازدواج هستند  اما باز هم با آنها بدرفتاری شد.  البته این یک فروشگاه گران قیمت است ولی افراد بی شخصیتی آن را اداره می کنند

حسین پس از خروج از آپارتمان  به مغازه برمی گردد. ما از قبل می دانیم که اکنون چه اتفاقی خواهد افتاد، زیرا “طلای سرخ” با نسخه ای از همان صحنه ای که با آن  ساخته شد افتتاح می شود. اما  ما  در مورد افتتاح (و بسته شدن) بحث نمی کنم زیرا آنها با نوعی منطق تسلیم ناپذیر پیش می روند. چیزی که در ابتدای فیلم تکانشی و بی پروا به نظر می رسد، پس از مدتی که در کنار حسین بودیم، منطق خاصی را شاهد هستیم. در مورد او، همه چیز ساکن به نظر می رسد. او در تمام طول فیلم ثابت و غیرقابل تحمل بوده است، اما اکنون می فهمیم که او یخ زده نبود، بلکه منتظر  چیزی بوده است.

نکته فیلم طلای سرخ : در زندگی واقعی، حسین عمادالدین که  بازیگر نیست، یک اسکیزوفرنی پارانوئید است. با آموختن این اطلاعات، احساس وظیفه کردم که آن را با شما به اشتراک بگذارم، اما فیلم به بیماری اشاره نمی کند. شاید جعفر پناهی دریافته بود که رفتار عمادالدین، هر منبعی که داشته باشد، نوع جدایی او را برای شخصیت او فراهم می کند. حسين (شخصيت فیلم) تاثير دو چنداني دارد، زيرا به نظر مي رسد كه او يك شركت كننده فعال در داستان فیلم نيست، بلكه ناظري است كه توسط جریان های خاصی همراه شده است.

نظرتان را در مورد این مطلب بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *