نقد و بررسی مستند بد وگان Bad Vegan

نقد و بررسی مستند بد وگان Bad Vegan

مستند بد وگان Bad Vegan کریس اسمیت در گشودن داستان‌های واقعی که بسیار عجیب‌تر از داستان‌های خیالی هستند، یک تکنسین است. این کار بیش از دو دهه پیش با فیلم فوق‌العاده “فیلم آمریکایی” آغاز شد و در طول سال‌ها از طریق پروژه‌هایی مانند “فایر” (درباره جنون جشنواره فایر) و تهیه‌کنندگی او در سریال پرطرفدار همه‌گیری “تایگر کینگ” توسعه یافت.

سریال مستند هشت قسمتی او “ناپدید شدن مدلین مک‌کان” نیز به عنوان یکی از بهترین پروژه‌های جنایی واقعی در نتفلیکس شناخته می‌شود، نمونه‌ای از اینکه اسمیت چقدر می‌تواند در ترسیم این نوع داستان‌های بزرگ‌تر از زندگی خوب باشد. بنابراین او انتخابی عالی برای اپرای صابونی مضحک داستان سارما ملنگایلیس، صاحب یک رستوران معروف نیویورکی است که متهم به دزدیدن میلیون‌ها دلار از کارمندانش شد.

مستند بد وگان : شهرت، تقلب، فراریان” چهار قسمتی، فراتر از یک داستان معمولی از یک زن تاجر فاسد (که اخیراً به یک زیرژانر مستقل تبدیل شده است)، نشان می‌دهد که وقتی یک شرکت موفق از درون به روش‌هایی که هیچ‌کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند مسموم شود، چقدر می‌تواند اوضاع خراب شود. اسمیت فاصله جالبی را با ملنگایلیس حفظ می‌کند و تا حد زیادی به بینندگان اجازه می‌دهد میزان همدردی خود را با او تعیین کنند. آیا او قربانی یک کلاهبردار است؟ بدون شک. اما او چقدر مسئولیت دارد که اجازه داده گرگ وارد آغل مرغ‌ها شود؟ این به خود شما بستگی دارد.

ملنگایلیس در اوایل دهه 2000 پس از فارغ‌التحصیلی از مؤسسه آشپزی فرانسوی در سال 1999، در صحنه آشپزی نیویورک شهرت پیدا کرد. پس از یک سرمایه‌گذاری ناموفق، او با جفری چودورو در یک رستوران غذای خام به نام “غذای خالص و شراب” شریک شد که به یک موفقیت بزرگ تبدیل شد. هوارد استرن، الک بالدوین و بیل کلینتون علناً از آن تعریف کردند و دو بار در فهرست برترین رستوران‌های شهر مجله نیویورک و پنج بار در همین فهرست فوربس قرار گرفت.

این تجارت گسترش یافت و شامل “یک اردک خوش‌شانس” و “غذای آماده” شد و سارما مانند یکی از بزرگ‌ترین ستاره‌های در حال ظهور در دنیای آشپزی به نظر می‌رسید. پشت صحنه، اتفاقات کاملاً دیوانه‌واری در حال رخ دادن بود.

نقد و بررسی مستند بد وگان Bad Vegan

سارما ملنگایلیس با مردی به نام آنتونی استرانگیس قرار گذاشت که خود را شین فاکس و نام‌های دیگر نیز معرفی می‌کرد. استرانگیس یک کلاهبردار سطح بالا، یک معتاد به قمار بود که به نوعی ملنگایلیس را متقاعد کرد که به طور مداوم سود شرکت خود را به حساب او واریز کند تا در کازینو فاکس‌وودز خرج کند. او با برخی بازی‌های ذهنی خیره‌کننده که شامل صحبت در مورد سازمان‌های سطح بالا و ایلومیناتی مانند که آنها را زیر نظر داشتند، آزمایش‌های مداوم وفاداری او و این باور که می‌تواند سگش را جاودانه کند، او را به خود جذب کرد.

تقریباً هر چیزی که استرانگیس ملنگایلیس را متقاعد کرد باور کند، وقتی به صورت جداگانه در نظر گرفته می‌شود، مسخره به نظر می‌رسد، اما “وگان بد” کار بسیار خوبی در ثبت چگونگی شکل‌گیری این پویایی‌های شستشوی مغزی آزاردهنده در طول زمان انجام می‌دهد. با اظهارات ساده عشق شروع می‌شود و سپس آزارگر قربانی خود را متقاعد می‌کند که باید آن عشق را ثابت کنند. بارها و بارها، و به روش‌های دیوانه‌وار فزاینده. ملنگایلیس فوق‌العاده آسیب‌پذیر و صریح است و فاش می‌کند که چگونه آنقدر فریب همه اینها را خورد که در نهایت به یک فراری تبدیل شد و همراه با استرانگیس در تنسی دستگیر شد، زمانی که وگان‌های شیک یک پیتزا دومینو سفارش دادند.

اسمیت سوژه‌های مصاحبه خود را به گونه‌ای با دقت انتخاب می‌کند که با ملنگایلیس همدردی کند. ما فقط از طریق ضبط مکالمات تلفنی و ایمیل‌هایی که او ارسال کرده است، صدای استرانگیس را می‌شنویم. کارمندان “غذای خالص و شراب” ناامیدی خود را ابراز می‌کنند، اما پروژه به گونه‌ای چارچوب‌بندی شده است که در اشاره انگشت اتهام به سمت سارما بسیار محتاطانه به نظر می‌رسد، حداقل تا فصل آخر، زمانی که سؤال مسئولیت او در مرکز توجه قرار می‌گیرد.

اسمیت باید در روایت داستان مستند بد وگان روی یک خط بسیار باریک راه برود. او به وضوح نمی‌خواهد استرانگیس را به عنوان یک کلاهبردار درخشان جلوه دهد، حتی اگر مدت طولانی با موفقیت فرار کرد، و در عین حال باید روشن کند که چرا سوژه اصلی مصاحبه‌اش در دام‌های این مرد افتاد. برای حفظ این تعادل، او هوشمندانه از تکنیک‌های هیجان‌انگیز اجتناب می‌کند و به افراد درگیر اجازه می‌دهد داستان‌های خود را به گونه‌ای تعریف کنند که بیشتر غم‌انگیز باشد تا روزنامه‌ای.

چه چیزی باید از مستند بد وگان برداشت کنیم؟ آیا این فقط داستان دیگری از یک مرد وحشتناک است که کل یک سازمان را نابود می‌کند؟ چرا سارما جلوی او را نگرفت؟ چرا او را باور کرد؟ نسخه‌ای از این داستان وجود دارد که کمی عمیق‌تر به چگونگی تأثیر شهرت، زیاده‌روی و فشار بر برخی از تصمیمات او می‌پردازد، اما این ممکن است به کمی فاصله بیشتر و احتمالاً حتی مقداری درمان نیاز داشته باشد که اسمیت قابل درک است که علاقه‌ای به انجام آن نداشت.

در پایان، مستند بد وگان تقریباً از شدت جنونش بی‌حس‌کننده است و عمدتاً این نکته را بیان می‌کند که وقتی کسی مانند سارما ملنگایلیس در مسیر خاصی قدم می‌گذارد، هر امیدی برای بازگشت غیرممکن است. حتی وقتی به شما قول یک سگ جاودانه داده می‌شود.

 

 

نظرتان را در مورد این مطلب بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *