خلاقیت چطور شد که اضطراب حرفه نویسندگی شما را از بین برد؟
همین که شروع کردم، تقریبا این حس از بین رفت. من در جوانی به شدت مضطرب بودم و هنوز هم هستم، اما نویسندگی به نوعی راه نجات من شده و به کمک آن می توانم با اضطراب مقابله کنم.
بعضی چیزها تحت کنترل من هستند و به کمک این حس کنترل می توانم با اضطراب مقابله کنم. این حس که چیزی را تحت کنترل داشته باشید کمک می کند با اضطراب کنار بیایید.
وقتی بتوانید داخل یک جهان خیالی بروید، یا جهانی بسازید و در ذهنتان داستانی را دنبال کنید، می توانید با خلاقیت احساس اضطراب را سرکوب کنید و من از همین روش استفاده کردم.
اما وقتی می خواستم همین چیزها را بنویسم همیشه به شدت خودم را نقد میکردم. همیشه خیلی پیچیده تر از چیزی که بود به نظر میرسید . اینکه بتوانم چیزی که در ذهنم ساخته ام را عملا روی کاغذ بنویسم. این کار واقعا سخت بود. بنابراین وقتی حدود 10 یا 11 ساله بودم تصمیم گرفتم شروع کنم بنویسم
اول خلاصه داستان یا برنامه کلی را می نوشتم و شروع داستان ها را هم می نوشتم اما نمی توانستم داستان ها را به پایان برسانم و نمی فهمیدم چرا اینطور می شود.
مسئله این بود که اضطراب داشتم. می ترسیدم نتوانم کار را پیش ببرم و اینطوری شد که ده پانزده سال تمام با این مسئله درگیر بودم و دچار رایتر بلاک می شدم.
البته استعدادش را داشتم. ایده های خوبی به ذهنم می رسید و چیزهای خوبی می نوشتم اما خیلی خیلی کم می نوشتم و برایم ناراحت کننده می شد.
یکی از چیزهایی که باید به خودم یاد می دادم و الان سعی میکنم به دیگران هم یاد بدهم این بود که بتوانم روند کاری پیوسته ای درپیش بگیرم و روزانه انجامش بدهم.
این یک روش خیلی عملی برای انجام کارهاست. اینطوری اضطرابی هم در پی نخواهد داشت . چون مثل این است که موسیقیدان باشید و سازتان را تمرین کنید. مهم نیست کیفیت کار چقدر است. بلکه مهم این است که هرروز دستتان را روی کلیدها بگذارید و بارها و بارها تمرین کنید. به عنوان یک نویسنده اگر خودتان را مجبور کنید که بنویسید، حتی اگر بد باشد، بازهم خودتان را مجبور کرده اید تا بنویسید و به توقف کردن عادت نکنید. اینطوری هرروز شروع به کار می کنید و می نویسید و متوقف نمی شوید
روزها و روزها می نویسید و بالاخره نوشتن آنقدر آرامش بخش و راحت می شود که می توانید خلاقیت به خرج بدهید، ایده های خلاقانه بعد از این فرایند به ذهنتان می رسند.
در ویدیوی زیر این نویسنده در مورد راه های غله بر استرس نویسندگی فیلم نامه خود می گوید:
راستش یادم آمد که من در نهایت به متنی که استنیسلاوسکی درباره بازیگران نوشته بود برخوردم. می دانم همان چیزی بود که در حقیقت آن را یک مدل نوشتن درنظر می گیرم چون این فکر که قرار است بازیگر روی صحنه برود و هر شب در تئاتر یک نمایش احساسی خاص را اجرا کند و هر شب همین فرایند تکرار شود دشوار بود و هرکسی ممکن بود در این کار به مشکل بخورد.
بنابراین استنیسلاوسکی سعی کرد فرایندی را ابداع کند و روشی را بسازد که به کمک آن چیز خیلی اسرار آمیزی به نام احساسات به راحتی بیان شود، حتی اگر بازیگر در آن لحظه چنین حسی نداشته باشد.
این اصولا همان کاری است که نویسنده انجام می دهد. هیچکس نویسنده را تماشا نمی کند. اما او باید پشت میزش بنشیند و به گونه ای خودش را به یک دنیای خیالی ببرد. به جایی که خودش آن را ساخته و پر از مردمی است که با شخصیت خود آدم فرق می کنند و آنجا باید احساسات مختلف را حس کند و چیزهایی را تصور کند که قرار است ابراز کند.
به نظر شما خلاقیت نویسنده از کجا می آید؟
دقیقا نمی دانیم خلاقیت از کجا می آید اما وقتی خلاقیت را بشناسید، درک می کنید که دارد اتفاق می افتد. بعد می فهمید که چطور اتفاق می افتد و بعد دیگر نمی توانید نادیده اش بگیرید.
بنابراین اگر این روند کار را ادامه بدهم، اینطوری هربار از نوع دفتر خاصی استفاده کنم یا مثلا فرمت خاصی را به کار ببرم اینطوری می توانم اصول فنی نوشتن یک شخصیت را درک کنم و درباره داستان و کارهای افراد بیشتر بدانم.
اگر همه این چیزها را بدانید به کار ببرید، فرقی نمی کند چه باشد، هرچه بیشتر تکرارش کنید با فرایند راحت تر خواهید شد. به این ترتیب نویسنده استرس نویسندگی فیلم نامه را می تواند کنترل کند.
بعد از گذشت چندین سال خلاقیت شما شکوفا خواهد شد. امروزه هربار که می خواهم چیزی بنویسم به نظرم می رسد واقعا چیزی که باعث شده اضطرابم از بین برود، نوشتن است.
هرروزی که نمی نویسم ، احساس می کنم یک چیزی کم است و عصبی می شوم. اگر بنویسم، سعی می کنم به فرایند نوشتن اعتماد کنم. اینطوری قطعا اضطرابم از بین می رود.
پای هنر که وسط می آید نمی شود تضمین کرد چه خواهد شد، اما اطمینان می دهم با تمرین و اعتماد به روند کار و تمرین مرتب می توانید هنرتان را بهبود ببخشید. البته ممکن است به نظر برسد که خلاقیت و هنر کار شما نبوده است چون چندین سال طول می کشد تا به این مرحله برسید.
در مدرسه ثبت نام کردید و بعد بیخیال مدرسه و دانشگاه شدین؟
من خوش شانس بودم که توانستم به دانشگاه ییل بروم. آنجا برنامه ای وجود داشت که افراد خیلی خلاق را بدون توجه به نمره می پذیرفتند.
حدود دهه 70 بود و تمام جهان در اغتشاش بود و همه چیز استرس آور بود. فقط می دانم زبان انگلیسی ام خوب بود و در چیز دیگری چندان وارد نبودم.
من به چندتا مدرسه مختلف رفتم و در نهایت در ییل پذیرفته شدم. در حقیقت اصلا دلم نمی خواست دانشگاه بروم، می خواستم نویسنده فیلم نامه شوم. اما بالاخره رفتم و حس می کنم وقتم را هدر دادم.
اما داخل دانشگاه که شدم، دیگر نمی توانستم به راحتی بیرون بیایم. تجربه خوبی بود اما در انتهای اولین سال با نوشتنم به مشکل خورده بودم و دانشگاه را مقصر می دانستم. گفتم که قبلا هم با نوشتن مشکل داشتم حتی قبل از دانشگاه هم همین بود.
احتمالاً این مشکل بعد از دانشگاه هم ادامه پیدا می کرد. مثلا فقط اگر این دانشگاه نبود می توانستم خیلی بهتر بنویسم. خنده دار است چون مثلا چهارتا کلاس بیشتر نداشتم و سرم هم شلوغ نبود اما در ابتدای سال دومم از دانشگاه انصراف دادم و به والدینم خبر دادم و گفتم میشود پولی که برای شهریه دانشگاه می پردازید را به خودم بدهید تا یک خانه بگیرم ؟ تا بتوانم نویسنده بشوم و آنها هم گفتند نه !
خب نمی شود به آنها ایراد گرفت. می خواستند از من حمایت کنند، پس گفتند اگر می خواهی بنویسی برگرد خانه. من هم برگشتم خانه و در زیرزمین زندگی کردم. سعی میکردم با خلاقیت خودم بنویسم، ولی مشکلاتی که دانشگاه را مقصر آنها می دانستم حتی بدون دانشگاه هم وجود داشتند.
چیزهای مختلف را امتحان کردم. مثلا با خودم می گفتم خب اگر فلان موسیقی را پخش کنم، می توانم بهتر بنویسم، بعد می رفتم بیرون فلان آلبوم را می خریدم. یا مثلا اگر فلان کتاب را بخوانم، می توانم کتاب خودم را بنویسم و همینطوری یک سال تمام گذشت.
به شدت استرس داشتم و هیچوقت نمی توانستم کاری را به پایان برسانم. چیزهای مختلف را امتحان کردم و می ترسیدم چون دانشگاه را هم به فنا داده بودم و هیچی برایم نمانده بود. یک روز سعی میکردم نمایشنامه ای بنویسم و در نهایت آغاز فیلم نامه ای نمایش را نوشتم.
فیلم نامه های ویلیام گلدمن را می خواندم و رمان هایش را با دقت می خواندم. ویلیام گلدمن یک نویسنده فوق العاده و تأثیرگذار است و خلاقیت نوشتاری و سبک نوشتن خاصی دارد که خیلی جالب است.
فکرش را هم نمی کردم بتوانم این نمایشنامه را بنویسم . اما به نظرم آمد که می توانم نسخه فیلم همین نمایش را تصور کنم، و تصمیم گرفتم مطابق سبک او بنویسم. حدود شش یا هفت صفحه از آغاز داستان را نوشتم و این اولین چیزی بود که طی حدود یک سال نوشته بودم.
اینطوری به نوعی دروازه های خلاقیت فکرم باز شد و درک کردم چطور می توانم مفهوم را برسانم. وقتی فرایند کاری مشخصی داشته باشید به تدریج درک می کنید شخصیت ها چطوری هستند و در کدام صحنه ها هستند و یاد می گیرید بر اساس صحنه ها فکر کنید. بعد همان صحنه را می نویسید.
اینطوری شد که شش صفحه را نوشتم. آن هم بعد از یک سال، و با خودم گفتم بهتر است برگردم دانشگاه تا زمانی که سعی می کنم بفهمم چطور بایداین داستان را ادامه بدهم، سه سال بعدی بیکار نمانم.
برگشتم دانشگاه و داستانش خیلی طولانی است. اوضاع چندان وفق مرادم نبود و آنها من را با تعهد و اخطار پذیرفتند. بعد از اینکه دانشگاه رفتم چند سالی وقت داشتم که بر این مشکل نوشتنم غلبه کنم.
در حقیقت رویش کار می کردم اما تا مدت خیلی زیادی نتیجه ای نگرفتم و الان درباره اش صحبت می کنیم. بعد از سالیان سال هنوز با ابراز خلاقیت مشکل دارم.
سعی کردم یک رمان بنویسم و روی یک نمونه دفتری هم کار می کردم. بعد از دانشگاه حدود 12 سال به عنوان کارمند دفتری کار کردم و سعی کردم به عنوان یک نویسنده امرار معاش کنم. در خیلی از سال های کارمندی ام سر میز افراد مختلف مشغول نوشتن می شدم و هر روز کارهای جدیدی انجام می دادم و نوشته هایم را داخل یک کیف کوچک جابجا میکردم.
باید یاد می گرفتم در جاهایی که کسی مزاحمم نشود، بنشینم و بنویسم.
مثلا یکی به من میگفت بروم از چیزی زیراکس بگیرم، اینطوری نیم ساعت وقت پیدا می کردم و از این زمان برای نوشتن استفاده میکردم.
البته این با فضای مناسب برای نوشتن مغایرت دارد. من در یک دفتر عمومی بودم و جز یک دفتر کوچولو چیز دیگری نداشتم و یاد گرفتم که اگر فقط به یک صحنه فکر کنیدکافی است، مثلا به لحظه ای که فلان شخصیت سعی می کند کار خاصی انجام بدهد و می رود سراغ همان یک کار. چون مردم در آن واحد فقط یک کار انجام می دهند. شخصیت ها هم در هر لحظه فقط یک کار انجام می دهند. بنابراین کافی است همان چیز خاصی که به ذهنتان می رسد را بنویسید .
به خصوص درمورد خلاقیت یادم هست که صحنه خاصی از یک شخصیت به ذهنم می رسید، داستان این بود که آپارتمانش را به یک قاتل زنجیره ای کرایه داده بود و خودش یک فیلم نامه نویس جویای کار بود و در آپارتمانش یک جسد پیدا کرد و رفت به پلیس زنگ بزند. این داستان در دهه 80 اتفاق می افتد، بنابراین رفت از تلفن عمومی خیابان زنگ بزند و باید توصیف میکردم چطوری باید با تلفن عمومی خیابان در زیر باران، کار کنید و به پلیس بگویید آپارتمان را به یک قاتل اجاره داده اید.
سعی میکردم تصور کنم این صحنه چطوری می شود به عنوان یک فیلم ساز مبتدی آن موقع کفش های خودم سوراخ بودند. چون خیلی کهنه شده بودند و داخلشان کارتن گذاشته بودم و با خودم فکر کردم اگر از سوراخ کفش آب وارد شود و کارتن را خیس کند، چطور میشود، و چطور می توان به پلیس توضیح داد که آپارتمان را به یک قاتل زنجیره ای کرایه داده ام؟
هنوز این قسمت را انجام نداده بودم و ماجرا واقعا همین است. باید درباره صحنه فکر کنید و همان لحظه را تجسم کنید و سعی کنید بفهمید شخصیت قصد دارد چه کاری انجام بدهد و چرا مشکلی برایش پیش آمده.
در این مورد مشکل اینجا بود که از اینکه خودش را در این دردسر انداخته خجالت می کشد. پس هدف شخصیت این است و صحنه روایت مشکل کسی است که می خواهد کاری انجام بدهد و تلاش می کند انجامش بدهد اما مشکلی برایش پیش می آید همیشه می شود یک قسمت از داستان را پیدا کرد که راحت تر قابل بیان باشد. بعد می شود آن را نوشت صحنه را که نوشتید به خودتان آفرین می گویید.
من همین کار را کردم و ادامه دادم. بعد یاد گرفتم کل فرایند فکر کردن درباره صحنه ها را تمرین کنم. اینطوری کل داستان را نمی نویسید. بلکه در لحظه خاصی همراه شخصیت هستید و این ابتدای کار بود. به خودم فرایند کار را یاد می دادم. البته زمان زیادی برد اما همینطوری یاد گرفتم چطور به عنوان نویسنده دوام بیاورم. امروزه سعی می کنم برای مردم توضیح بدهم.
همین که زمان کمی حدود نیم ساعت داشتید و می دانستید احتمالا افرادی در دفتر هستند که شما را ببینند، از این بهانه ها نداشتید که مثلا فلان چیز را مرتب کنم و بعد برگردم سر کار؟
بله همینطور است، زمانی که دبیرستانی بودم با خودم می گفتم خب می خواهم نویسنده بشوم اما فقط در صورتی می توانم بنویسم که کار دیگری در روز نداشته باشم. وقتی یک نویسنده حرفه ای تمام وقت باشید. علاوه بر نوشتن کارهای دیگری هم هست که باید انجام بدهید.
هیچوقت نمی شود یک روز کامل آزاد باشید. این حس غیرمنطقی را داشتم . باید موسیقی مناسب پخش میکردم و ماشین تایپ خاصی استفاده می کردم، که البته شرایط را متفاوت میکرد. اما من دقیقا نقطه مقابل این وضعیت بودم. هر هفته در یک دفتر متفاوت بودم و خدا می داند هر لحظه چند نفر سراغم می آمدند و کارهایی به من می سپردند، که از آنها متنفر بودم. اینطوری شد که تصمیم گرفتم بر چیزی که فکر میکردم فرایند نوشتن است خیلی اصرار نکنم.
در حقیقت به تدریج فهمیدم که اگر روی خلاقیت صحنه ها تمرکز کنید و درک کنید شخصیت ها چه چیزی می خواهند اگر همه این چیزها و سبک بازیگری و نوشتن را بدانید می توانید هرجا و هر زمان به نوشتن بپردازید.
من هرجا و در هر زمانی می نوشتم . این برای هرکسی که قصد دارد نویسنده حرفه ای شود،خیلی ارزشمند است. چون اکثر نویسنده های حرفه ای روی سریال کار می کنند و نه روی فیلم، برای همین قرار نیست بنشینند در خانه کار کنند.
نویسنده ها در یک اتاق دورهم جمع می شوند و مجبورند با افراد مختلف کار کنند که اطرافشان می گردند و دیگران به آنها دستوراتی می دهند و کارها تغییر می کنند و هرچه فرایند قوی تری داشته باشید کار بهتر پیش می رود.
مثلا یکی می آید و می گوید یک یارویی سوار اتوبوس شده و یک اردک داخل کیفش هست. بعد شما باید همین صحنه را بنویسید. اینطوری می توانید مهارت و قدرت تصور یک صحنه خاص را به خودتان بیاموزید و درک کنید که چطور باید کاری را انجام بدهید و بعد به جریان عادت کنید و خیلی ساده چیزی را انجام بدهیدو به پایان برسانید.
صحنه را تصور کنید و به صورتی درنظر بگیرید که بتوانید آن را بنویسید. به نظرم این مهم ترین مهارت برای نویسنده است . از هر مجری برنامه ای که بپرسیدT احتمالا به شما می گویند که کسی را می خواهند که بتواند فلان چیز عجیبی که از او خواسته شده را بنویسد. پس باید همین را بنویسی، برو تو کارش. بعد مثلا یک ساعت با یک صحنه برمیگردد کار را تحویل می دهد.
این خیلی ارزشمند است. چون کار دفتری به من یاد داد که هرکسی باید برود شانسش را امتحان کند.
آیا جایی مثل یک آژانس موقتی بود که بتوانید به آن مراجعه کنید و بعد به شما وظیفه خاصی بدهند؟
بله، آن زمان چیزی به نام پیسون وجود داشت که همین کار را می کرد البته امروز دیگر نیست. جالب و شگفت انگیز بود. یک دفتر خیلی کوچولو بود، اما هر هفته می رفتم آنجا تا ببینم این هفته باید کجا کار کنم.
گاهی مثلا پنج شنبه اینجا بودم، جمعه یک جای دیگر و همینطور ادامه داشت و گاهی می گفتند که خب این هفته کاری نداری. اما در بیشتر این ده سال همینطور کار می کردم.
کسی روی شما فشار می آورد؟ یا کار تمام وقت به شما پیشنهاد کرد؟
کارمند که باشی گاهی بقیه می گویند از این کارمند خوشم می آید. بله، در نهایت یکی بود. در نهمین سالی که کار میکردم ، یکی از کارها را تمام وقت انجام می دادم، کارمندهای آن قسمت عالی بودند و می دانستند من نویسنده ام و به آنها می گفتم ببینید من هر لحظه که بیکار می شوم می نویسم و اگر اینطوریذ نمی پسندید من را استخدام نکنید.
البته موفق شدم و آنجا کار کردم چون مزایای زیادی داشت. به علاوه در آن زمان سعی می کردم فیلمبرداری در خانه را یاد بگیرم و یک ویدیوی هشت میلیمتری کوچولو خریده بودم و با آن کار را شروع کردم.
تجهیزات ویدیوی هشت میلیمتری هم تهیه کردم و می خواستم رادیوی هشت میلیمتری را هم امتحانی بکنم برای تمرین می خواستم یک فیلم امتحانی بسازم. البته شرایط ساخت در تئاتر و سینما با کارگاه متفاوت است چون نمی شود همینطوری نمایش را فرستاد تا کل مردم دنیا ببینند.
کارگاه ها تمرینی اینطوری هستند و با خودم گفتم چرا برای فیلم شروع به کار نکنیم؟
اینطوری اجازه گرفتم تا بعد از اتمام کار اداری در همان دفتر فیلمبرداری کنم و کل درامای جاسوسی سازمانی درباره صنعت اسنک ساخته شد.
از مترو هم استفاده می کردید؟ سوار مترو می شدید؟
من در هر شرایطی می نوشتم اما در مترو نمی نوشتم. ولی سعی میکردم دنیا را درک کنم . آن هم به روش های مختلف.
اما در کل ترجیح می دهم برای نوشتن یا پشت میز بنشینم و یا در خانه باشم، قبلا مثلا ساعت چهار بیدار می شدم و تا زمانی که آماده بشوم و بروم می نوشتم
کسی هم سوالی از شما پرسید؟ مثلا با این نوشته ها چه میکنی و در این دفتر چه می نویسی؟
اوه بله، همه می گفتند فلانی نویسنده است. همه می دانستند و چیز خیلی عجیبی نبود. مثلا می پرسیدند، درباره ما می نویسی؟
اما دلیلی نمی دیدند که بنشینم درباره آنها بنویسم. در آن زمان درک می کردند که دارم سعی می کنم کارم را تغییر بدهم و با خلاقیت کار متفاوتی انجام بدهم در کل نظر خوبی نسبت به من داشتند و کسی آزارم نمی داد.

در فیلمونیم دیده شو …
فیلمونیم نقطه پیوند سینماگران به یکدیگر و آغاز حرکتی نوین در صنعت سینمای ایران است. از این رو بستری را فراهم کرده تا سینماگران بتوانند با مشاهده رزومه یکدیگر، همدیگر را بیشتر بشناسند، نیروهای تازه کار و کمتر دیده شده را شناسایی کنند و با هم ارتباط موثری برای همکاری بگیرند. در اینجا کاربران می توانند آموزشها و اطلاعات مفید در زمینه تخصصی خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارند و پیرامون مسائل سینما گفتگو کنند.
اگر شما هم در یکی از رشته های مختلف سینما، متخصص و حرفه ای هستید، و یا اگر دانشجوی سینما هستید و در حال کسب تجربه هستید، و یا اگر علاقه مند حرفه ای سینما هستید و بدون تحصیلات آکادمیک در سینما فعالیت دارید، و یا مترجم هستید و به سینما علاقه مندید، می توانید محتوای تخصصی خود را با نام خود و برای معرفی هر چه بیشتر خود در فیلمونیم منتشر کنید و با دیگران به اشتراک بگذارید.
برای ارسال محتوای خود ابتدا باید در سایت عضویت داشته باشید.
برای دریافت اطلاعات بیشتر از بخش های مختلف سایت فیلمونیم “درباره فیلمونیم” را مطالعه نمایید.